۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه



ستارگان همیشه جاودان موسیقی اصیل ایرانی
هرگونه استفاده از این مقاله و کلیه مقالات این وب سایت فقط با ذکر منبع مجاز است. این وب سایت تحت قانون کپی رایت قرار دارد

قسمت فوق بزودی با آهنگهای دیگر بزرگان موسیقی این سرزمین بروز خواهد شد
حمیرا - بانوی آواز ایران
پروانه امیرافشاری در 1323در تهران به دنیا آمد. وی از خانواده بانفوذ و سرشناس امیرافشاری که اصالتی آذری دارند می‌باشد. پدر ایشان مالک 150 شهر و روستا در منطقه شرق ایران و توابع طالقان بودند. از همان کودکی حمیرا خانه آنها به افتخار افراد بانفوذ حکومتی شاهد مراسم بزرگ با حضور هنرمندان نامی آن زمان مثل قمرالملوک وزیری ،روح انگیز، بنان ،ملوک ضرابی و ... بود که همین انگیزه اولیه دختر خانواده برای رو آوری به آواز شد حمیرا به دور از چشم پدر و با تشویق همسر روشن فکر و تازه از آلمان بازگشته خودبا نام نویسی در تست صدا در شورای رادیو آن زمان حیرت و تحسین اعضا شورا را سبب شد و پس از آن تحت تعلیم استاد علی تجویدی و بانو ملوک ضرابی قرار گرفتوی دو سال بعد در سن 18 سالگی به یک خواننده تمام عیار تبدیل شد. در همان سن آوازی را در دستگاه سه گاه با آهنگسازی علی تجویدی و شعری از بیژن ترقی به نام صبرم عطا کن را اجرا کردند که در کتاب ترانه‌های ماندگار این اثر به ثبت رسیده است .وی به علت مخالفت پدر با نام مستعار حمیرا فعالیت حود را آغاز کرد اما پدر وی صدای دختر خود را می‌‌شناسد و اینکه آوازه خوان بودن دختر خود را دور از شان خانوادگی خود می بیند؛ همه صفحات موجود در بازار تهران را خریداری کرده و در خانه خود انبار می کند و طلاق دختر خود را از همسرش می‌‌گیرد و به مدت یک سال دختر خود در خانه زندانی می‌‌کند.شایان ذکر است که ایشان تا پایان عمر حاضر نشد که دختر خود را ببیند، و حتی وقتی در بستر مرگ بود ، حمیرای جوان از پشت پنجره پدر عزیزش را می دید و اشک می ریختبعد یک سال در طی یک سفر اروپایی که برای جناب امیرافشاری پیش می‌‌آید حمیرا که از حمایت مادر خود برخوردار بود به کار خود ادامه میدهد(توضیح : دومین اثر مشترک حمیرا ، تجویدی و ترقی ترانه ایست به نام " سرگردان" در گوشه ی موالیان ازگوشه های مهجور دستگاه همایون . پشیمانم بعدا ساخته شد که به دلیل مدولاسیون زیبایی که از همایون به سه گاه تغییر مقام می دهد و باز میگردد باعث تحول عظیمی در موسیقی سنتی ایرانی می‌شود. منبع مطالب داخل پرانتز : سخنان زنده یاد استاد تجویدی)پدر وی با آگاهی از اثر جدید دختر خود وی را از خانه طرد و از ارث محروم می‌‌کند. بعد از آن وی مدتی را در خانه پسرعمویش که همسر وی هما میرافشار ترانه سرای معروف بود به سر برد تا آنکه با استاد پرویز یاحقی ازدواج می‌‌کند. صدای ایشان قابلیت سوبرآنو از ابتدا تا اوج را دارد که از کمیاب‌ترین نوع صداها می‌‌باشد .ایشان مدت شش یا هفت سال همسر آهنگساز به نام ایرانی پرویز یاحقی بودند که در این دوره زناشویی آثار ماندگاری با شعرهایی ار بیژن ترقی و آهنگ های از یاحقی همچون مرانفریبی هدیه عشق بهار نورسیده مراتنها نگذاری پنجره‌ای به باغ گل و ... اجرا کرده استوی بعد از انقلاب چند ماه در زندان به سر برد و با پرداخت مالیاتی معادل سی هزار دلار آزاد شد همسر سوم وی که تا جر کراوات بود بعد از انقلاب عملا بيکار شد و بيمهری وی به حميرا روز به روز بيشتر شد. حميرا تا اواسط سال شصت خورشیدی در ایران ماند و بعد از گذراندن مزاحمت های فراوان در تهران به يکی از شهرهای شمالی نقل مکان کرد ولی متاسفانه باز از طرف عناصر تندرو مورد اذيت و آزار قرار می گرفت لذا به ناچار بی آنکه مورد حمايت همسرش باشد به تنهایی و بصورت ناشناس با گريم در قالب يک پيرزن زشت رو با دختر دو ساله اش به نام هنگامه از مرز پاکستان از ایران خارج شد و از آنجا به اسپانیا و بعد از آن به کاستاریکا در امریکای مرکزی رفت. وی در کاستاریکا دچار افسردگی شدید شد. به صورتی که مدت یک سال تحت درمان روان پزشک بود. شوهر وی در این میان بدون توجه به همسر و فرزندش مستقيما به امریکا مهاجرت کرد .حمیرا با کمک همسر پسر عمویش هما میرافشار به ایالت کالیفرنیا مهاجرت و با حمايت احمد مسعود کار هنری خود را از سر گرفت .و در سال هفتاد و هشت خورشیدی به تومور مغزی دچار شد که به صورت معجزه آسایی از اتاق عمل نجات یافت .وی همینک در شهر لوس آنجلس زندگی می‌‌کند
نوع صدا و سبک موسیقاییصدای ایشان دارای قابلیت سوپرانو را دارد که از نوع کمیاب ترین صداها می باشد. او در ضمن تنها بانوی آوازه خوان ایرانی ست که شش دانگ کامل صدا را دارا می باشد. با تکیه بر نظر اساتید اهل فن همچون استاد تجویدی، استاد یاحقی، استاد ملک، استاد محمد حیدری و نوازنده چیره دست پیانو انوشیروان روحانی ؛ حمیرا را از محدود هنرمندانی می دانند که یک شبه ره صد ساله را پیموده است و با ارائه یک اثر با نام صبرم عطا کن تمامی هنرمندان شهرت یافته پیش از خود همچون عصمت باقرپور مشهور به دلکش و اشرف السادات مرتضوی مشهور به مرضیه و خاطره پروانه و هنگامه اخوان و پریسا را براحتی در سایه قرار داده و سبک نوی در موسیقی سنتی ایران که بعدها توسط اساتید موسیقی اصیل به نام حمیرایسم مشهور شد را در موسیقی کلاسیک رو به افول دهه چهل خورشیدی پایه گذاری کندو طراوت و تازگی خاصی به موسیقی سنتی ایران ببخشدو مهمتر از آن توانسته اند در طول چهل سال فعالیت هنری همیشه در اوج بمانند و جز چند سوپراستار مطرح موسیقی ایران باشند . آهنگسازان آثار جاودان حمیرابرخی از آهنگسازان نامی که با وی همکاری نموده اند عبارتند از: استاد علی تجویدی - استاد پرویز یاحقی - استاد اسدالله ملک - استاد کامل علی پور - استاد محمد حیدری - استاد محمدجلیل عندلیبی - استاد حسن شماعی زاده - بابک رادمنش - کاظم رزازان - صادق نوجوکی - استاد فضل الله توکل - استاد انوشیروان روحانی.
ترانه سرایان و شاعران آثار ماندگار حمیراحافظ - مولوی - بابا طاهر عریان - استاد رهی معیری - استاد بیژن ترقی - هما میرافشار - لیلا کسری مشهور به هدیه - جلیلی بیدار - استاد عماد خراسانی - کمال خجند - استاد گلچین معانی - استاد معینی کرمانشاهی
لیست آثارکلاسیک همیشه سبز حمیرا(استاد تجویدی : صبرم عطا کن ، سرگردان ، پشیمانم ، بادلم مهربان شو، دنبال دل ، دیگر چه خواهی، شهنشاها، وقتی که عشق میاد، بازم آفتابی میشه ، دور از دیار ) به یاد روح انگیز . بگو چه بگویم . . مرانفریبی . هدیه عشق - بهار نورسیده بهار عشق من - محبت - ساز خاموش - دل خونه - محمد - درویشان - از دست عشق- بی وفایی - الهی بمیری --به خاطر تو - آهنگ محبت - می عاشقانه - گلهای تازه شماره 145 با هم خوانی استاد محمودی خوانساری. و...
لیست تصنیف های جاودان حمیرا دریا کنار - پیرت بسوزه عاشقی - سرگردان - ده بهار - بی قرار - شمال - کوچ - امید - اینه دنیا - عالم عشق -هم زبونم باش - مسافر غریبه - ای دادبیداد - چوبکاری -در جستجو

حسین خواجه امیری(ایرج) - خداوندگار آواز ایران

استاد حسین خواجه امیری معروف به ایرج در سال 1313 در شهر کاشان چشم به جهان گشود.پدربزرگش از خوانندگان ناصرالدین شاه بود،و بسياري از شب ها كه ستاره هاي منطقه كويري كاشان مانند خوشه هايي از زمرد در آسمان خودنمايي مي كردند و محيطي شاعرانه به وجود مي آوردند ، وي را به صحراي اطراف شهر مي برد و او را تشويق به خواندن با صدايي هر چه بلند مي كرد . مدت ها حسين تحت تعليم پدر اين كار را ادامه داد و پس از چندي به تهران مي آيد و به كلاس روان شاد استاد ابوالحسن خان راه يافت ، مدت شش ماه متوالي از محضر استاد صبا كسب فيض كرد ، سپس در سال 1327 توسط ابراهيم خان منصوري براي شركت در برنامه هاي راديويي به راديو دعوت شد . حسين مدت ها با اين اركستر همكاري مي كند و خودش ارتشي بود ، شب هاي جمعه به مدت نيم ساعت در برنامه ارتش شركت مي كند و پس از مدتي در اركستر آقاي عبدالله جهان پناه شركت و با اركستر او همكاري كرد . در سال 1336 بنا به دعوت مرحوم داود پيرنيا به برنامه گلها راه مي يابد و در اولين همكاري خود با گلها، آوازي در مايه " سه گاه " همراه با ويولون استاد علي تجويدي مي خواند و چندي بعد يكي از آهنگ هاي آقاي مهندس همايون خرم را با همكاري جليل شهناز و جهانگير ملك به نام گلهاي 510 در مايه مخالف "سه گاه " اجرا مي كند و از اين به بعد همكاريش با اين برنامه ادامه مي يابد . ايرج ، علاوه بر خواندن ، به نواختن ضرب نيز علاقه وافر دارد وضرب به خوبي مي نوازد . وي معتقد است كه جامعه ايران ، آواز و آهنگ هاي اصيل ايراني را مي خواند و همين آثار و آهنگ ها است كه نمودار فرهنگ صوتي و ملي كشور بوده و توسط گذشتگان ما به طور سينه به سينه حفظ و نسل به نسل به ما منتقل شده و اين ميراث گرانقدر برايمان مانده و بايد در حفظ و اشاعه آن سعي و كوشش وافر داشته باشيم و به موسيقي ملي و سنتي سرزمين خود خيلي بيش از اين ها ارج گذاريم حسين خواجه اميري چون افسر ارتش بود لذا مشكلاتي براي اجراي برنامه هاي هنري خود از جمله نام حقيقي خود پيش روي داشت ، بدين سبب نام مستعار ( ايرج ) را براي خود برگزيد . ايرج كه از صدايي خوش و رسا و مطلوب برخوردار است در زمان خود به آواز ايران خدمات شايان توجهي نمود به طوري كه در دور افتاده ترين قراء مملكت هم علاقمندان فراوان پيدا كرد. صدای گرم و با صلابت و توانمند ایشان را که در عین حال لطافت خاصی دارد در دستگاه های سه گاه - چهار گاه - مخالف سه گاه، ابوعطا را به وضوح می توان حس کرد که بعد از میرزا ظلی و تنی چند از بزرگان ، از صداهایی است که شاید تا سالهای سال نتوان مانند آن در صحنه موسیقی اصیل و کلاسیک ایرانی یافت . صدای استاد از معدود صداهای 6 دانگ موسیقی ایران است که به همراه حمیرا و مرد حنجره طلایی آواز ایران اکبر گلپا؛توانایی استثتایی آن را دارد که در خواندن هر دستگاه از موسیقی، حق مطلب هر دستگاه را به درستی ادا کند که این هنری است که خداوند در حنجره این بزرگ مرد آواز ایران به ودیعه گذاشته است
در این قسمت آهنگ شد از تو رسوا دل من را که از ترانه های بسیار محبوب و بیاد ماندنی این استاد نازنین مب باشد برایتان انتخاب کرده ام
آرزو دارم - اثر خداوندگار آواز ایران؛ ایرج
شد از تو رسوا دل من - اثر استاد ایرج

اکبر گلپایگانی - سلطان بی همتای آواز ایران
اکبر گلپایگانی در 17 شهریور 1312 در شهر تهران دیده به جهان گشود. وی در خانواده ایی متولد گشت که همه دارای صدایی دلنشین بودند و گفته می شود پدربزرگ او نیز دارای صدایی خوش بوده است. اکبر گلپا به توصیه پدر به تمرین آواز پرداخت و با اصول موسیقی آشنا شد. وی تحصیلات ابتدایی را در دبستانهای فرهنگ و اقبال شروع نمود و در این دوران با جهانگیر ملک همکلاسی بود که این امر باعث گشت اوقات فراغت را با تمبک ملک آور بخواند. سپس تحصیلات متوسطه را در دبیرستانهای بدر و نظام و سپس دانشکده افسری و علوم و پس از آن کلاس تخصصی نقشه برداری سازمان برنامه را به پایان رساند و بعد از آن دوره کارشناسی بانک را پشت سر گذاشت. ولی چون عاشق موسیقی ملی و سنتی وطنش بود به موسیقی و آواز روی آورد. اکبر گلپایگانی در حین تمرین آواز با شخصی به نام حسن یکرنگی که صدایی خوش و گیرا داشت آشنا شد او پس از مدتی اکبر گلپا را به نورعلی خان برومند معرفی کرد و حدود 10سال نزد استاد با گوشه های موسیقی و تکنیک های آواز آشنا گشت. در این دوران بود که نورعلی خان برومند گلپا را به داوود پیرنیا معرفی کرد که سر آغاز همکاری با برنامه گلها ی جاویدان شد. اکبر گلپا برای پیشرفت هر چه بیشتر با اساتیدی همچون حاج آقا محمد ایرانی، ادیب خوانساری ، و خوانده های طاهرزاده به ممارست و تلاش همت گمارد که حاصل این تلاش اجرای بیش از 400 برنامه گلها با صدای توانای اکبر گلپا بود که تا سال 1357 ادامه یافت
برای این قسمت قطعه ایی از آواز مرد حنجره طلایی آواز ایران برایتان که در دستگاه دشتی اجرا شده انتخاب کرده ام
قطعه از آواز استاد بی نظیر آواز ایران ؛ اکبر گلپا در مایه دشتی
معین - ستاره بی افول موسیقی ایران
معین در سال 1330 در شهرستان نجف آباد واقع در استان اصفهان در خانواده ای کاملا مذهبی و از نظر مالی در سطح متوسط و پر جمعیت به دنیا آمد
او در نوجوانی و جوانی قرآن را با صوت و اشعار و غزلیات شعرای بزرگ را با لحنی زیبامیخواند. وی در سن 18 سالگی با یادگیری ساز تار با نتها و گوشه های موسیقی و آوازی آشنا شد. او در همان دوران با دوستان خود در مجالس شادمانی برنامه های بسیاری در شهر خود و دیگر شهرهای استان اصفهان اجرا میکرد
زندگی حرفه ای معین در سن 20 سالگی در اصفهان به خاطر استعداد و صدای زیبای خود توانست با اساتیدی همچون تاج اصفهانی و حسن کسائی آشنا شود و در کلاس های آواز و موسیقی ایشان شرکت کند. معین در سالهای پیش از انقلاب در ایران( از سال 55 تا سال 58)به به طور مداوم هر شب در هتل عباسی و هزارویک شب اصفهان برنامه اجرا میکرد. او به خاطر همین کار توانست با افراد بیشتری در زمینه موسیقی و آواز آشنا شود. بعد از انقلاب معین فعالیتهای خود را تا قبل از انقلاب فرهنگی ادامه داد و در سال 59 توانست اولین کاست خود را با نام یکی را دوستمیدارم را منتشر کند و صدای خود را به تمام ایرانیان در سراسر ایران و دنیا برساند. وی در سال 1360 ایران را ترک کرد و در ایالات متحده آمریکا با کمک دوستانی همچون روانشاد هایده توانست کار خود را شروع کند و تا به امروز ادامه دهدشایعات اولین و باور انگیز ترین شایعه در مورد معین اینست که میگویند معین نا بینا میباشد. در صورتی که معین عزیز از هر دو چشم بینا است و فقط یکی چشمان او به خاطر صدمه دیدن عصب پلک او در زمان نوجوانی کم سو شده و به خاطر غیر متعادل بودن پلک ( ناتوانی باز نگه داشتن او در زمان طولانی) چشمش از عینک آفتابی طبی استفاده میکند دومین شایعه که بیشتر از روی اشتباه است نام معین میباشد که او را به اسم رضا میشناسند و گروهی اسمش را معین میدانند در صورتی که نام وی نصرالله میباشدرضا شاعر بیشتر آهنگهای معین قبل از خروج وی از ایران بوده و بخاطر اینکه در کاستهایی که منتشر شد نام این دو را در کنار هم به این صورت رضا . معین چاپ کرده بودند بیشتر دوستاران وی به اشتباه او را رضا معین خواندند و یا بعضی ها اسم او را معین تصور کردند شایعات بسیار دیگری هم هست همانند اینکه امید برادر معین میباشد در صورتی که معین هیچ نسبتی با امید ندارد(معین 3 برادر به نامهای مصطفی ،مرتضی و فتح الله داشت که فتح الله در سال 1382 فوت کرده - امید عزیز که خواننده ایی توانا ست از هموطنان کلیمی ما می باشد و ما ایرانیان از داشتن هندمندی چنین جوان و در عین حال با تجربه به خود می بالیم؛ امید عزیز هم اینک به همراه همسر اسرائیلی خود در کالیفرنیا زندگی میکند - برای ایشان و باقی هنرمندان آرزوی توفیق روزافزون میکنم). ویا اینکه معین در آمریکا دارای چندشرکت بزرگ و چند کازینو و بار است. در صورتی که او تنها منبع درآمدش فقط از راه خوانندگی و کلاسهای موسیقی میباشد. وی از مشروب متنفر است زیرا او به دین اسلام اعتقاد قلبی دارد و نماز خود را ترک نگفته و همیشه با خدای خود در راز و نیاز است. و همیشه موفقیت خود را در کمک خداوند به خود میداند امروزه معین به خاطر موقعیت بالایی که دارد بیشتر از پیش به آهنگها و ترانه هایی که قرار به اجرای آن دارد حساسیت نشان میدهد. و از طرف دیگر به خاطر وجود افرادی که هیچ از این هنر والا نمیدانند و فقط صرف داشتن موقعیت مالی بالایی که برخوردارند بیشتر این هنر را به تفریح تشبیه کرده اند کمتر کسی هست که اشعار و آهنگهای مناسب برای معین بسراید و بسازد. به همین خاطر انتشار کارهای جدید از طرف او با فواصل بسیار انجام میگیرد. آخرین آلبوم ایشان به نام طلوع در عید سعید فطر سال 2007 راهی بازار شد و با استقبال بی نظیر ایرانیان در سراسر جهان مواجه شد. برای معین عزیز و باقی هنرمندان واقعی موسیقی ایران آرزوی طول عمر و موفقیت را از یزدان پاک دارم
پوران - خواننده
فرح دخت عباس طالقاني (پوران) خواهرزاده روح بخش خواننده سر شناس اواخر دهه ۱۳۲۰ و اوايل دهه 30 است و به واسطه او جذب خوانندگي شد
او ابتدا با نام بانوي ناشناس و سپس با شهرت همسر اولش (عباس شاپوري) با نام بانو شاپوري و سرانجام با عنوان پوران به كارش ادامه داد. او موسيقي را از شاگردي استاد شاپوري شروع كرد. پوران فعاليت در سينما از ۱۳۳۹ آغاز كرد، برخي از فيلم هايي كه او در آن ها نقش آفريني كرده عبارتند از: ستارگان مي درخشند، عمو نوروز، طلاي سفيد، گرگهاي گرسنه، لاله آتشين، آقاي قرن بيستم، اشكها ولبخندها، دنياي پول، حاتم طائي، گدايان تهران و توفان بر فراز پاترا
همسر دوم پوران آقاي روشن زاده بود كه ايشان و آقاي بهمنش از بهترين مفسران ورزشي ايران بودند، پوران از ايشان داراي 2 فرزند به نام هاي اميد و آرزو شد. مشهورترين ترانه بهاري را او خواند. شايد هم معروف ترين ترانه نوروزي را. گل اومد، بهاراومد، من ازتو دورم... 15 نوروز ايران، با ترانه او آغاز شد و يا ادامه يافت: 41 تا 56.

براي يك دهه كامل و شايد هم بيشتر، بي رقيب ترين خواننده شاد ايران- به سبك خود - بود. در سال هاي غمگين پس از 28 مرداد، اگر با مرا ببوس مي گريستند، با صداي پوران از غم فاصله مي گرفتند.
پوران در دهه 1330 مشهورترين خواننده روز ايران شد و در دهه 40 نيز اين شهرت را براي خود حفظ كرد. او اين راه بلند را خيلي كوتاه طي كرد. از سال 1330 خواند و از سال 1331 با نام مستعار بانو ناشناس وارد راديو ايران شد. بخت و استعداد خود را در چند فيلم هم آزمايش كرد، از جمله فيلم اول هيكل. بدرستي، كس ندانست چرا از شوهرش شاپوري ويلونيستي كه آهنگساز ترانه هاي او نيز بود جدا شد، اما با روشن زاده تا آخرين لحظات مرگ ناگهاني اش ماند
كمتر مي شد حدس زد پوران روزي از فيلتر تنگ برنامه گل ها نيز عبور كند و صدايش براي گلها ضبط شود، كه شد! آنها كه دستي توانا در ترانه سرائي و آهنگسازي داشتند و دارند، هركجا از خاطرات خود گفته و نوشته اند، وقتي به پوران رسيده اند بدون لحظه اي ترديد از استعداد كم نظير او براي اجراي تصنيف و ترانه، گوش تيز او براي گرفتن سيلاب هاي ترانه و آهنگ و آشنائي كامل او به ضربآهنگ ها ياد كرده اند. ريتم را خوب مي شناخت و استادانه نيز مراعات مي كرد.
از او كه در آغاز دهه 60 گرفتار بيماري بي درمان سرطان شد و براي بستن چشم بر جهان، خود را به ايران رساند تا در وطن به خاك سپرده شود، اجراي ترانه هاي بسياري باقي مانده است، اما حيف است اگر از ترانه اي ياد نشود كه مي گويند تا آخرين دوراني كه هنوز مي توانست زمزمه كند، هرگاه مي شد و مي خواست آن را با نفسي كه بيرون مي آمد و كوتاه بود زمزمه مي كرد:
چشماي من ميل به گريه داره
مي خواد بباره
دل نمي دوني كه چه حالي داره
چه حالي داره
غصه بجز گريه دوا نداره
خدا نداره
...
هرچي تو دنيا غمه
مال منه
روزي هزاربار
دل من ميشكنه
دل ديگه او طاقتا رو
نداره
خدا، نداره
پشت سرهم
داره بد مي آره
خدا مي آره
از اين اجرا، مي گويند ضبطي وجود دارد كه پوران ديگر نفس خواندن بلند آن را ندارد، اما چنان مسلط آن را مي خواند كه به گله اي آهنگين مي ماند. پوران در سال 1369 زماني كه براي ديدن نوه اش به ايران آمده بود به علت ابتلا به بيماري سرطان درگذشت و در امام زاده طاهر كرج به خاك سپرده شد
ستار - اسطوره موسیقی ایران
آقای حسن ستار در بیست و هشتم آبان ماه سال 132۸ شمسی در تهران متولد شد . وی از همان دوران کودکی چالاک و خوش قریحه بود . در آن روزگار در محله شهباز تهران زندگی می کرد . به زمینه های مختلف ورزشی و هنری بسیارعلاقه مند بود و خصوصا به فوتبال علاقه زیادی داشت و در تیم های فوتبال بازی می کرد حتی بعدها در جوانی و میانسالی نیز علاقه مند و پیگیر فوتبال بود و حتی کاپیتان تیم فوتبال هنرمندان نیز گردید . در زمینه های هنری نیز همچون ورزش بسیار فعال بود . ستار تحصیلات خود را در دبستان و دبیرستان اقبال به اتمام رساند ، سپس در رشته ی اقتصاد بین المللی از مدرسه عالی بازرگانی موفق به اخذ مدرک لیسانس شد
ستار در مصاحبه ایی راجع به خود می گوید: پدر من اهل باکو است ، جزو مهاجرین روسیه . وقتی بخشی از قفقاز را زمان رضا شاه بخشیدند دولت تزاری روسیه گفت که هر کسی که دلش می خواهد بماند و هر کسی که مایل به برگشت به ایران است می تواند برگردد . پدر من با مادرش و بقیه فامیلش آمدند به ایران . مادرم هم بچه ي تهران ، خیابان چراغ گاز هست . و من خودم متولد کوچه ي مس ثنا ، میدان خراسان ، بزرگ شده ی سرای شکوفه . بعدش هم تحصیلاتم را در رشته ي اقتصاد گذراندم . در این رشته لیسانس اقتصاد دارم ، در بخش بازرگانی . شش تا برادر و خواهر هستیم که من از بالا دومی هستم . چهار تا برادر ، دو تا خواهر
استعداد ذاتی ستار صدای دلنشین و تسلط و مهارت او در موسیقی سنتی و پاپ ایرانی به او کمک کرد و او را به یکی از محبوب ترین چهره های تاریخ موسیقی ایران تبدبل نمود . شهرت و محبوبیت ستار در سن 22 سالگی باخواندن ترانه ی خانه به دوش که براساس سریال خانه به دوش( مراد برقی ) به کارگردانی و بازیگری پرویز کاردان بود آغاز گشت و آن چنان اوج گرفت که نام او را برای همیشه در تاریخ موسیقی ایران جاودانه کرد . ستار از خوانندگان معروف بسیاری از برنامه های رادیویی و تلویزیونی شد و جزء خوانندگان خانواده ی سلطنتی ایران گشت . وی تاکنون بیش از 300 آهنگ و ترانه اجرا نموده است که بسیاری از آنها در زمره ی آثار ماندگار موسیقی ایران است به عنوان مثال می توان به ترانه های گل سنگم ، شازده خانم ، همسفر ، گل پونه و صدای بارون اشاره کرد
ستار خود راجع به ترانه خانه بدوش و آغاز کار خوانندگی اش می گوید :یک سریالی بود به نام خانه بدوش یا مراد برقی که آن موقع از طرف آقای پرویز کاردان هنرمند معروف ما تهیه می شد . یک روز آمدند و در استودیوی صدا برداری گفتند : یک نفر را می خواهم که در تیتراژ آغازین این سریال بخواند . ایرج جنتی عطایی که یکی از شاعران ترانه سرای معروف ما هست ، با همراهی آهنگساز بزرگ روانشاد استاد بابک بیات که چند ماه پیش به دیار باقی شتافتند؛ یک آهنگی درست کردند و پیش خود گفتند : ستار هم تازه می خواهد خواننده شود ، خوب همین ترانه را بدهیم بخواند . پیشنهادشان را با دلِ گرم پذیرفتم و رفتم در همان استودیو ی صدا برداری و آن را ضبط کردیم . همان شب این ترانه را در سریال خانه بدوش گذاشتند . من هم بدون صحبت با خانواده از آن که همچنین کاری را انجام داده ام آمدم و نشستم جلوی تلویزیون و منتظر آغاز برنامه شدم . وقتی پخش شد به مادرم گفتم که می دانی که بود ؟ گفت نه . گفتم این من بودم ! برگشت و گفت ای پدر سوخته آخر کار خودت رو کردی ؟! خلاصه فعالیت هنری من از آنجا شروع شد تا این که ترانه های بعدی خود شهر غم و همسفر را خواندم و بعد به رادیو و تلویزیون راه یافتم
خاطره برنامه بزم عاشقان با همکاری زنده یاد مهستی تا همیشه در یاد دوستداران موسیقی خواهد ماند
یکی از افتخارات زندگی هنری ستار این است که از بخش روابط عمومی انستیتوی بین المللی عالیه (IFSI) شاخه ی مطالعات معاصر به پاس تلاش و هنرمندی در عرصه ی موسیقی به خصوص موسیقی ایران موفق به دریافت دکترای افتخاری رشته ی موسیقی شد
در باره ی زندگی شخصی او نیز در این حد می دانیم که ستار در سال 1978 میلادی به ایالات متحده ی امریکا مهاجرت کرد و در لس آنجلس ساکن شد . سپس با خانمی که دو دختر5و8ساله( شینا و شیدا) داشت ازدواج کرد و پس از مدتی ستار پدر 2 دختر دیگر گشت
صدای گرمش پاینده باد
جواد بدیع زاده - خواننده
وی متولد 1281 شمسی در محله پاچنار تهران است. خانواده او روحانی و از سادات کاشان بود. پدرش از مبارزین دوره مشروطه بود.اولین صفحه وی به نام"جلوه گل" توسط شرکت اتوئون آلمان پر شده بودو پس از افتتاح رادیو از وی دعوت به همکاری شد و توسط سرهنگ مین باشیان به سروان آژنگ معرفی شد. سپس برای پر کردن صفحه به آلمان رفت
و سرانجام در 10 دیماه 1358 به علت ضعف و سکته مغزی در گذشت - یادش گرامی باد
کورس سرهنگ زاده - نوای پر سوز و گرم و دلنشین 100 ساله اخیر موسیقی ایران
کورس سرهنگ زاده در سال 1316 در پاريزِ سيرجان متولّد شد.اکثر آهنگهاي او از حبيب الله بديعي مي باشد که 13 سال با يکديگر همکاري داشته اند و اولين آهنگي که بديعي براي کورس ساخت "شبگرد" نام دارد كه به همراه اثر بياد ماندني "آسمون" از معروفترین تصنیف های این استاد می باشد. آنچه درباره صداي كورس سرهنگ زاده گفتني است سوز صدا و تحرير هاي درشت و خشك خاص صداي اوست كه جلوه اي ديگر به كار او داده است. آثار ديگري ازو به يادگار مانده مانند "موج سرگردان" "خاطرات" "فال حافظ" "يا علي" "ديدار" و... كه هر كدام جذابيت و زيبايي خاص خود را دارد
اثر بیاد ماندنی استاد سرهنگ زاده به نام موج سرگردان
دیگه عاشق شدن فایده نداره - با صدای حزین استاد کورس سرهنگ زاده
درویش خان - خواننده و نوازنده سه تار
او متولد 1251 تهران بود. پدرش سه تار می نواخت و او را در سن 11 سالگی به دسته موزیک دارالفنون سپرد و بهره این سالها آشنایی او با نت و دریافت وزنهای مختلف بود. در کودکی در دسته مخصوص عزیزالسلطان در آمد . وی در دستگاه شعاع السلطنه مشغول نوازندگی شد که بعد ها از جانب وی سختی های فراوانی متحمل شد. وی پس از عمری خدمت به موسیقی در شب چهارشنبه 2 آذرماه 1305 در 54 سالگی در اثر تصادف درشکه اش با اتومبیل جان سپرد
قمرالملوک وزیری - خواننده
وی در سال 1284 متولد شد، او صدای خوش را از مادربزرگش به ارث برد. وی در کودکی در روضه های زنانه شروع به خواندن کرد و با آشنایی با مرتضی نی داود ئر کلاسهای وی شرکت جست. در سال 1306 که شناسنامه اختیار میکرد؛ فامیل وزیری را برای خود برگزید. وی در سال 1303 اولین کنسرت خود را به همراه مرتضی نی داود اجرا کرد. او در سال 1319 همکاری خود را با رادیو آغاز کرد. قمرالملوک به سال 1338 در گوشه انزوا در تهران درگذشت - یادش زنده باد
مرتضی خان نی داوود از کشف قمر می گوید
بارها برای عروسی و میهمانی بزرگان به باغ عشرت‌آباد دعوت شده بودم ، برای عروسی ، مولودی و … اما هرگز حال آن شب را نداشتم . پائیز غم‌انگیزی بود و من به جوانی و عشق فکر می‌کردم ، از مجلسی که قدر ساز را نمی‌شناختند خوشم نمی‌آمد اما چاره چه بود ، باید گذران زندگی می‌کردیم . چنان ساز را در بغل می‌فشردم که گوئی زانوی غم بغل کرده‌ام . نمی‌دانستم چرا آن کسی که قرار است در اندرونی بخواند ، صدایش در نمی‌آید . در همین حال و انتظار بودم که دختر 13- 14 ساله‌ای از اندرونی بیرون آمد . حتی در این سن و سال هم رسم نبود که دختران و زنان اینطور بی پروا در جمع مردان ظاهر شوند . پیراهن آبی رنگی به تن داشت که تا پائین زانو ادامه داشت ، جوراب سفید و سه ربعی که به پا داشت آنقدر بلند نبود تا به لبه پیراهن برسد ، سفیدی ساق پاها که بین جوراب و پیراهن خودنمائی می‌کرد ، در همان نگاه اول ، جلب توجه می‌کرد . آمد کنار من ایستاد . نمی دانستم برای چه کاری نزد ما آمده است و کدام پیغام را دارد .
چشم به دهانش دوختم و پرسیدم : چه کار داری دختر خانم ؟ گفت: می‌خواهم بخوانم . گفتم : اینجا یا اندرونی ؟ گفت : همینجا ! نمی‌دانستم چه بگویم . دور بر را نگاه کردم ، هیچکس اعتراضی نداشت . به در ورودی اندرونی نگاه کردم .
چند زنی که سرشان را بیرون آورده بودند ، گفتند : بزنید ، می‌خواهد بخواند !گفتم : کدام تصنیف را می‌خوانی ؟ بلافاصله گفت : تصنیف نمی‌خوانم ، آواز می‌خوانم !به بقیه ساز زنها نگاه کردم که زیر لب پوزخند می‌زدند . رسم ادب در میهمانی‌ها ، آنهم میهمانی بزرگان ، رضایت میهمان بود .
پرسیدم : اول من بزنم و یا اول شما می‌خوانید ؟
گفت: ساز شما برای کدام دستگاه کوک است ؟ پنجه‌ای به تار کشیدم و پاسخ دادم : همایون .گفت : شما اول بزنید !
با تردید ، رنگ و درآمد کوتاهی گرفتم . دلم می‌خواست زودتر بدانم این مدعی چقدر تواناست . بعد از مضراب آخر درآمد ، هنوز سرم را به علامت شروع بلند نکرده بودم که از چپ غزلی از حافظ را شروع کرد . تار و میهمانی را فراموش کردم ، چپ را با تحریر مقطع اما ریز و بهم پیوسته شروع کرده بود . تا حالا چنین سبکی را نشنیده بودم . صدایش زنگ مخصوصی داشت . باور کنید پاهایم سست شده بود . تازه بعد از آنکه بیت اول غزل را تمام کرد ، متوجه شدم از ردیف عقب افتاده‌ام :

معاشران گره از زلف یار باز کنید شبی خوش است بدیــن قصه‌اش دراز کنیدمیان عاشق و معشوق فرق بسیار است چو یار ناز نماید شما نیاز کنید

بقیه ساز زنها هم، مثل من، گیج و مبهوت شده بودند . جا برای هیچ سئوالی و حرفی نبود . تار را روی زانوهایم جابجا کردم و آنرا محکم در بغل فشردم . هر گوشه‌ای را که مایه می‌گرفتم می‌خواند .
خنده‌های مستانه مردان قطع شده بود . یکی یکی از زیر درختان بیرون آمده بودند . از اندرونی هیچ پچ و پچی به گوش نمی‌رسید ، نفس همه بند آمده بود . هیچ پاسخی نداشتم که شایسته‌اش باشد .
گفتم : اگر تا صبح هم بخوانی می‌زنم ! و در دلم اضافه کردم : تا پایان عمر برایت می‌زنم !آنشب باز هم خواند ، هم آواز هم تصنیف ، وقتی خواست به اندرونی باز گردد .
گفتم : می‌توانی بیایی خانه من تا ردیف‌ها را کامل کنی ؟گفت : باید بپرسم . وقتی صندلی‌ها را جمع ‌و ‌جور می‌کردند و ما آماده رفتن بودیم ، با شتاب آمد و گفت : آدرس خانه را برایم بنویسید . و تکه کاغدی را با یک قلم مقابلم گذاشت ، اسمش قمر بود .
بعد از آنکه از قمر جدا شدم ، تمام شب را به یاد او بودم دیگر دلم نمی آمد برای کسی تار بزنم . در خانه ام که انتهای خیابان فردوسی بود ، چند اتاق را به کلاس موسیقی اختصاص داده بودم و تعدادی شاگرد داشتم اما دیگر هیچ صدایی برایم دلنشین نبود و با علاقه سر کلاس نمی رفتم . دو ماه به همین روال گذشت . بعد از ظهر یکی از روزها، توی حیاط قالیچه انداخته بودم و در سینه کش آفتاب با ساز ور میرفتم که یک مرتبه در حیاط باز شد . دیدم قمر مقابلم ایستاده است ، بند دلم پاره شد . هنوز دنبال کلمات می گشتم که گفت : آمده ام موسیقی یاد بگیرم . از همان روز شروع کردیم ، خیلی با استعداد بود ، هنوز من نگفته تحویلم می داد و وقتی ردیف های موسیقی را یاد گرفت ، صدایش دلنشین تر شد ... و کنسرت پشت کنسرت است که در گرند هتل لاله زار ، آوازه قمر را تا به عرش می گسترد .
اولین کنسرت قمر با همراهی ابراهیم خان منصوری و مصطفی نوریایی (ویولن) ، شکرالله قهرمانی و مرتضی نی داوود (تار) ،حسین خان اسماعیل زاده (کمانچه) و ضیاء مختاری (پیانو) ، پسر عموی استاد علی تجویدی برگزار شده است .
یک شب در گراند هتل تهران کنسرت می‌داد . تصنیفی را می‌خواند که آهنگش را من ساخته بودم و بعدها در هر محفل سرزبانها بود . تصنیف را بهار سروده بود و من رویش آهنگ گذاشته بودم ، حتماً شما شنیده‌اید : مرغ سحر را می‌گویم !
آنشب در کنسرت گراند هتل وقتی این تصنیف را می‌خواند آه از نهاد مردم بلند شده بود . در اوج تحریر آوازی که در پایان تصنیف می خواند ، ناگهان فریاد کشید "جانم ، مرتضی خان" و این نهایت سپاس و محبت او نسبت به کسی بود که آنچه را از موسیقی ایران می‌دانست ، برایش در طبق اخلاص گذاشته بود .

... نی داوود آن شب ، همه چیز را به من گفت ، مگر یک چیز که گفتن هم نداشت . از همان شب که در عشرت آباد قمر را دیده بود ، عاشق او شده بود و تا آن لحظه هم که پیرانه سر از قمر برایم تعریف می کرد ، عاشق او بود ، گرچه قمر رخ در نقاب خاک کشیده بود . (خبرنگار)

بله داستانی که در بالا خواندید بخشی از گفتگوی یک خبرنگار است که سالها پیش با نی داوود انجام داده است و در آن از عشق پنهان وی به قمر سخن رفته است !
نی داوود تصنیفی دارد به نام آتش جاویدان که آن را بهترین ساخته خودش - حتی بهتر از مرغ سحر - می داند ، که البته با دانستن مطلب بالا علت آن روشن است . این تصنیف بسیار زیبا تاکنون بارها توسط خوانندگان گوناگون اجرا شده است ولی یک بار هم در برنامه گلهای رنگارنگ اجرا شده است

آتش جاویدان
آهنگ : مرتضی نی داوود
ترانه : پژمان بختیاری
مایه : دشتی
آتشی در سینه دارم جاودانی عمر من مرگیست نامش زندگانی
رحمتی کن کز غمت جان می سپارم بیش ازین من طاقت هجران ندارم
کی نهی برسرم پای ای پری از وفا داری ؟ شد تمام اشک من بس درغمت کرده ام زاری
نو گلی زیبا بود حسن و جوانی عطر آن گل رحمت است و مهربانی
ناپسندیده بود دل شکستن رشته الفت و یاری گسستن
کی کنی ای پری ترک ستمگری ؟ می فکنی نظری آخر به چشم ژاله بارم
گر چه ناز دلبران دل تازه دارد ناز هم معبود من اندازه دارد
هیچ گر ترحمی نمی کنی بر حال زارم جز دمی که بگذرد از چاره کارم
دانمت که بر سرم گذر کنی ز رحمت اما آن زمان که بر کشد گیاه غم سر از مزارم

تصنیف آتش جاویدان با صدای قمرالملوک وزیری را می توانید در این قسمت دانلود کنید

مرتضی خان نی داود - آهنگساز ،نوازنده بزرگ تار
موسيقيدانان سنتي ايران كه در فاصله جنبش مشروطيت و نخستين دهه از قرن جاري سر برآورده اند، همه پيش از هر چيز نوازنده بوده اند، هر چند كه گهگاه به سراغ آهنگسازي نيز رفته اند.مهارت هاي فني و گاه شگفتي آور اين نوازندگان، آنچنان جمع شنوندگان را مجذوب خود مي ساخته كه آهنگسازي آنها را غالبا از ياد مي برد ه اند. درويش خان، ارسلان درگاهي، موسي معروفي و حبيب سماعي از اين گونه موسيقيدانان به شمار مي روند.در كنار اينان به چهره برجسته ديگري بر مي خوريم كه استثنايي را پديد آورد ه است: مرتضي خان ني داود.از يك سو رغبت به آهنگسازي در او همپاي شوق نواختن در غليان بوده و از سوي ديگر در ميان پيش درآمدها، چهار مضراب ها، رنگ ها و تصنيفهاي او كه به گفته خودش به دويست فقره بالغ مي شود، يكي از فراگيرترين و پر آوازه ترين تصنيفهاي قرن، مي درخشد، تصنيف برانگيزاننده «مرغ سحر» كه نام او را براي هميشه در تاريخ موسيقي ايران نگاه خواهد داشت.اگر چه مي توان شعر « مرغ سحر» سروده محمدتقي بهار (ملك الشعرا) و سازگاري آن را با آرمان ملي و آزادي جويي مردم، پشتوانه شهرت و ماندگاري آن به شمار آورد، ولي از كاركرد زيبايي آهنگ ني داوود نيز نمي توان و نبايد غافل ماند. كما اينكه بهار متن هاي زيباي ديگري نيز براي پيوند با موسيقي سروده ولي هيچكدام شهرت و تاثير مرغ سحر را پيدا نكرد ه است.شعر و آهنگ، در مرغ سحر توانايي بياني همانندي دارند و با دقتي هنرمندانه به هم پيوند خورد ه اند.موسيقي روان ني داود، زبان كمابيش روشنفكرانه بهار را حتي براي مردم عادي دلپذير و دريافتني ساخته است. جاذبه ماندگار مرغ سحر سبب شده كه پس از نخستين اجرا با صداي «ملوك ضرابي» (و نه آنگونه كه مي گويند، قمرالملوك وزيري) خوانندگان ديگري نيز آن را در بازسازي هاي تازه بخوانند.كشف بزرگمرتضي ني داود در سال 1279به روايتي ديگر 1280 خورشيدي در تهران و در خانواد ه اي اهل موسيقي زاده شد. پدرش «بالاخان» با تار و تنبك آشنايي داشت. مرتضي ابتدا در مدرسه به تحصيل دروس همگاني پرداخت، ولي ده يازده ساله بود كه پدر با دريافت ذوق و علاقه به موسيقي در فرزند، او را به دست استاد معروف زمانه «آقاحسينقلي» سپرد.مرتضي خان دو سال نزد آقاحسينقلي و سه سال نزد برجسته ترين شاگرد او، درويش خان، رديف موسيقي سنتي و شيوه تارنوازي را آموخت و آنچنان پيش رفت كه در ختم كلاس درويش توانست «تبرزين طلايي»، يعني نشاني را كه به شاگردان ممتاز داده مي شد، به دست آورد.مرتضي خان هنوز بيست سالي بيش نداشت كه خود كلاسي براي آموزش تار و رديف موسيقي بنياد كرد و كلاسي كه پس از مرگ نابهنگام درويش خان توانست ادامه آموزش همه شاگردان او را نيز برعهده بگيرد.ني داود از سال ،1319 سال بنياد راديو ايران، به اين سازمان پيوست و در برنامه هاي مختلف موسيقي آن به همكاري و همنوازي با هنرمندان برجسته اي چون رضا محجوبي، علي اكبر شهنازي، حبيب سماعي، ابوالحسن صبا و موسي معروفي پرداخت. او طي ده سال همكاري تنگاتنگ با راديو، براي خوانندگان معروفي چون اديب خوانساري، جواد بديع زاده و غلامحسين بنان تصنيف ساخته يا پا به پاي آوازشان تار نواخته است.مرتضي ني داود در سال 1348 كار مهم ديگري را به انجام رسانيده و آن نواختن و ضبط نزديك به 300 گوشه از مجموعه رديف موسيقي سنتي ايران است كه البته به دلايل نا روشن هنوز انتشار نيافته است. از ميان آفريده هاي او علاوه بر مرغ سحر، مي توان از تصنيف هايي چون شاه من، ماه من، مرغ حق و آتش دل، و نيز پيش درآمد اصفهان ياد كرد كه هنوز جاذبه خود را حفظ كرد ه است.گفتني است كه در سال هاي پس از انقلاب، استاد مرتضي حنانه، اين پيش درآمد او را به شيو ه اي نو، براي اركستر بزرگ تنظيم كرده كه موسيقي اصلي سريال هزار دستان (ساخته علي حاتمي) است.مرتضي ني داود در سال ،1359 دو سالي پس از انقلاب رهسپار ايالات متحده آمريكا شد و ده سال پس از آن، يعني در دوم مرداد ماه سال 1369 در سن نودسالگي و در ديار غربت چشم از جهان فروبست

علی اکبر شهنازی - خواننده و نوازنده تار ، سنتور ، عود
وی در سال 1301 در میمه اصفهان چشم به جهان گشود. او تحصیلات ابتدائی را در زادگاه خویش و دوران متوسطه را در تهران به اتمام رسانید. در سال 1318 با سمت آموزگاری مشغول به کار شد. در سال 1320 به خدمت سربازی رفت و زیر نظر استاد مهرتاش به یادگیری آواز و عود و سنتور پرداخت. در سال 1339 در رادیو مشغول بکار شد. او برای شناساندن موسیقی اصیل ایرانی سفرهای زیادی به کشور های مختلف کرده است. وی از میان آوازهایی که خوانده به ترانه محلی "آن نکاه گرم تو" بیشتر علاقه مند است
سید حسین طاهرزاده - خواننده
در سال 1261 در اصفهان متولد شد. در 17 سالگی به تهران آمد. بهترین معلم او فنوگراف بود. به تدریج نامبرده در جلسات هنری با هنرمندان مشهور آشنا شد و مطالبی می آموخت تا اینکه در کارش استاد ماهری شد. او در هنگام مشروطه به انجمن اخوت پیوست و در تمام کنسرتهای انجمن شرکت کرد. - یادش گرامی باد
تاج اصفهانی - خواننده
جلال تاج اصفهانی در سال 1282 در شهر هنرپرور اصفهان متولد شد. پدر وی تاج الواعظین از واعظان خوش صدا بود. تاج تا 10 سالگی پس از آموختن اصول اولیه از پدرش از سال 1305 به مدت دو سال تا سال 1307 در تهران بود و در خانه مرحوم وحید دستگردی با استاد شهنازی آشنا شد و کنسرتهایی اجرا کرد. در حدود 1317 همراه با ابوالحسن صبا به سوریه برای ضبط رفتند. پس از گشایش رادیو از اولین خوانندگان رادیو شد. او در حالیکه چند سال آخر عمر خود را با قتاعت زندگی میکرد در آذر ماه 1360 در گذشت. از معروفترین شاگردان استاد میتوان به علیرضا افتخاری اشاره کرد
داریوش رفیعی - خواننده
با این که نمی توان جوانمرگی دردآور داریوش رفیعی (4 دیماه 1306 - بم / 1337 تهران) را در محبوبیت دیرپایش نادیده انگاشت،اما به استناد مجلات آن زمان حیات او و دوستان نزدیکش که اینک سالخوردگان دوران ما محسوب می شوند؛به راحتی می توان محبوبیت خارق العاده او را در زمان فعالیتش میان مردم دریافت
داریوش رفیعی، اعیان زاده ای برآمده از خانواده ی بزرگ لطفعلی خان رفیعی (نماینده مردم بم در مجلس شورای ملی) بود که با روی خوش و خلق و خوی نکو و صدای تاثیر گذار، تحصیل خود را در زادگاهش رها کرد و به تهران آمد تا به زعم خود خواننده ایی تمام عیار شود. ظاهرا امکانات و استعداد او برای این امر کافی به نظر می رسید، ولی روزگار سرنوشت دیگری برایش تدارک دیده بود. رفیعی در تهران از آموزش های سید جواد بدیع زاده بهره گرفت و با او صمیمی شد، چنانکه یکی از اعضای خانواده ی او به شمار می رفت. خیلی زود به رادیو راه یافت و ابتدا با مصطفی گرگین زاده و بعد با مجید وفادار دوست شد و وفادار که در شناخت استعداد های جوان، استادی صاحب نظر بود، خواننده ی محبوب خود را در او یافت
صدای نرم و غمگین و پرشور او و ترانه هایی که گاه با الهام از الحان محلی می خواند، او را به عنوان محبوب ترین خواننده ی جوان در تهران سالهای 1330 شناساند و شهرت و محبوبیت و ثروت زودرس داریوش جوان، ناخواسته زمینه های تباهی و جوانمرگی او را فراهم کرد. رفیعی این اقبال را داشت که آهنگسازان بزرگ چون مجید وفادار و پرویز یاحقی و ترانه سرایان کامل العیار چون نواب صفا و بیژن ترقی با او همکاری کنند
قریب به اتفاق بزرگان موسیقی و ترانه، داریوش رفیعی را برای استعداد در فراگیری و توانایی القای احساسات درونی خود در ترانه، ستوده اند. جالب این که درون مایه و مضامین ترانه های که داریوش رفیعی خوانده است، بدون این که خود، سراینده کلام هیچ یک از آنها باشد، آینه ای از احوال روحی خواننده ی جوان و به نوعی زبان دل او می نماید
داریوش رفیعی صدای یک نسل از تارخ ایران است؛ صدای گرم و سوخته حال و پرکشش و جذاب وی، راز ماندگاری رفیعی پس از نیم قرن است
هایده - خواننده

هایده - سکینه دده بالا - در سال 1321 هجری شمسی در یکی از روستاهای کرمانشاه بدنیا آمد
وی کارش را در رادیو با برنامه گلهای رنگارنگ آغاز کرد و از همان اوایل نام خود را در شناسنامه موسیقی ایران به ثبت رسانید
هایده به گفته بسیاری دارای یکی از بهترین صداهای تاریخ موسیقی ایران بود.
زنده یاد هایده در 7 شهریور 1357 مانند بسیاری از هنرمندان دیگر وطن را به قصد لندن ترک کرد و پس از مدتی به آمریکا رفت و کار هنری خویش را در آنجا ادامه داد..............تا اینکه در سی دی سال 1368 با اینکه هنوز بیش از 47 بهار از عمرش نگذشته بود در آمریکا بر اثر سکته قلبی دیده از جهان فرو بست و دوستداران خویش را در غم و اندوه فرو برد.
پیکر هایده در مراسمی باشکوه و با حضور هنرمندان زیادی در آمریکا به خاک سپرده شد.

بانو هایده درمصاحبه ای که حدود سه چهار سال قبل از درگذشتش با او انجام شده بود تلخ ترین خاطره اش را چنین بیان میکند

از زبان خود هایده:
تلخ ترین خاطره من اینه که آهنگی از جهانبخش پازوکی به من پیشنهاد شده بود بخونم که ترجیع بند آن اینه: من خودم رفتنی ام
من بشدت به پازوکی پافشاری میکردم که من این آهنگ رو نمیخونم
نمیدونم چرا دلشوره عجیبی داشتم چون میخواستم به مسافرت اروپا بیایم و فکر حادثه ای مرا تعقیب میکرد.فکر میکردم شاید بیماری ای تصادفی چیزی باعث شود که من برنگردم به ایران و هیچ وقت فکر نمیکردم همچین حادثه ای اتفاق بیافتد و من تا امروز یعنی 6 سال نتوانم وطنم را ببینم.
به هر صورت با ناراحتی خیلی شدید رفتم روی صحنه و اونو اجرا کردم.
7 شهریور ایران را به قصد لندن ترک کردم و نمیتونم براتون توجیح کنم که حالت من در اون ساعت و اون لحظه چه بود.
ولی امیدی است که مرا نگه میدارد که باز بتوانم ایرانم را ببینم وبه آغوش هموطنانم برگردم.

هایده از سال 1345 فراگیری موسیقی و آوازخوانی را نزد موسیقیدان معروف علی تجویدی آغاز کرد. تجویدی در میان آهنگسازان ایرانی، معروف شده است به "کاشف صداهای ناب"! البته صدا ها راکشف کرده، پرورش داده، معرفی کرده، ولی چند صباحی نگذشته که آن ها را از دست داده است. یا خودشان به راه دیگر، غالبا راه کاباره، رفته اند و یا "رنود" آنها را از او به غنیمت گرفته اند. هایده به گمان از آخرین کشفیات درخشان تجویدی باشد. شانسی که هایده آورده، این بوده که تجویدی آهنگ تازه ای را در "مخالف سه گاه" و در پیوند با شعری برانگیزاننده از "رهی معیری" آماده اجرا داشته است. این ترانه با زیر و بالاهایی که دارد، معرف دقیقی برای صدای گسترده و پر توان هایده شده و صدای هایده نیز متقابلا ترانه "تجویدی - معیری" را تاثیر بیشتر بخشیده است.
متن این ترانه که "آزاده" نام دارد، آخرین کار موسیقائی " رهی معیری" است که در تب بیماری آن را سروده و کمتر در یک سال پس از آن، در آبان ماه سال 1347 درگذشت.
تجویدی خود در یک گفتگوی رادیویی در شرح ساخت و پرداخت "آزاده" گفته است که رهی پس از آن که نیمی از ترانه را ساخنه، بیمار شده و بر اساس حالاتی که به خاطر آن کسالت در وجودش بوده، بقیه را با سوز و حال بیشتری تمام کرده است.
ترانه نشان می دهد که رهی، در بستر مرگ به تنها چیزی که برایش باقی مانده بود، می نازیده است به آزادگی:
- "یارب چو من افتاده ای کو؟ / افتاده آزاده ای کو؟/تا رفته از جانم برون، سودای هستی/ آزاده ام، آزاده از غوغای هستی/گلبانگ مستی آفرین/ هم چون رهی سر دادهام من/مرغ شباهنگم ولی/ در دام غم افتاده ام من/خندان لب و خونین مگیر/ مانند جام بادهام/ آزاده ام من!..."
تجویدی در گفتگویی که با او داشتم گفت: "آزاده را هیچ خواننده دیگری نمی توانست چون هایده با چنین وسعت صدایی بخواند ... هایده با خواندن این ترانه و چند ترانه دیگر که من به او دادم، توانست تحولی در ترانه خوانی و آواز خوانی ایجاد کند و تاثیرات تازه ای در موسیقی سنتی به وجود بیاورد..."
صدای هایده و برخی از ترانه های "غمیادانه" او در سال های غربت، تسکینی در خور برای مهاجران و تبعیدیان دلشکسته بوده است.
هايده از نوجواني به بيماري ديابت دچار بود که در سالهاي بعد، فشار خون و ناراحتي قلبي نيز به آن اضافه شد. بي اعتنايي او به سلامت جسمي‌اش، و فشاري که شيوه آوازخواني او به قلبش وارد مي ساخت مرگش را به جلو انداخت.هايده در آخرين شب زندگي خود، در باشگاه کازابلانکا در حومه سان فرانسيسکو برنامه داشت. در آن شب، عليرغم وضعيت نه‌چندان مناسب جسمي، همراه با نوازندگاني چون پرويز رحمان‌پناه، عبدي يميني و سيامک پويان، يکي از به‌يادماندني ترين برنامه‌هاي خود را به اجرا درآورد. هفده سال از اجراي آخرين برنامه هايده سپري شده ولي هنوز ويدئوي آن منتشر نشده است. تنها ویدیوی موجود توسط خسرو مترجمي، دانشجوي 22 سالهء آن روزها و کارشناس فن‌آوري اطلاعات امروز در آمريکا با يک دوربين کوچک از اين برنامه فيلم‌برداري کرد
هایده، سر انجام، در سال 1368 هنگامی که 47 سال داشت ؛در شهر سانفرانسیسکو، در حین اجرای کنسرت دچار سکته قلبی شد و روز بعد در بیمارستان دارفانی را ودا گفت و در گورستان "وست وود" لس آنجلس به خاک سپرده شد
پروفسور اريک نخجواني درباره صداي هايده در دانشنامه ايرانيکا (Encyclopedia Iranica) مي نويسد: «تلفيق قدرت حنجره و مهارت در تکنيک هاي آوازي، به صداي کنترآلتوي او جنس و طنيني نادر براي اجراي آواز داده بود. از آن گذشته، حس قوي او در زمان بندي موسيقايي، داشتن ريتم روان در اجرا و بيان شاعرانه و موثر موسيقايي، به او اين امکان را داد تا هر ترانه اي را که مي خواند به شکلي تاثيرگذار اجرا کند...»
یادش گرامی باد
مهستی - خواننده
مهستي (زاده 25 آبان 1325 - درگذشت ۴ تير 1386) خواننده درگذشته موسيقي سنتي و پاپ ايراني و خواهر خوانندهٔ ايراني هايده است. نام اصلي او افتخار(خديجه) دده‌بالا است
مهستي از خوانندگان موسيقي اصيل و همچنين پاپ ايراني است. وي در نوجواني استعدادش براي خوانندگي توسط پرويز ياحقي كشف شد. خواهر او نيز يكي از بزرگ‌ترين خوانندگان درگذشته موسيقي پاپ ايران يعني هايده است. هايده از مهستي بزرگتر بود، اما مهستي زودتر از خواهر خود پا در وادي هنر گذاشت. وي نام خود را از مهستي گنجوي شاعره ايراني وام گرفته بود.
مهستي در روز دو شنبه چهارم تيرماه سال 1386 خورشيدي، در ساعات اوليه روز (7:52 بامداد) و به علت بيماري سرطان روده بزرگ در كاليفرنيا چشم از جهان فرو بست از وي 35 آلبوم برجاي مانده‌است
در ابتدا خانواده وي نسبت به آواز خواني او اظهار بي ميلي مي‌كردند چراكه در آن دوران خوانندگي براي يك زن مناسب تلقي نمي‌گرديد.اما مهستي با غلبه با اين باورها،چهره‌اي پسنديده و استوار از يك زن خواننده در اذهان عموم از خود نشان داد. و راه را براي ديگر خوانندهٔ زن هموار نمود
دوبار ازدواج داشته‌اند ولي هر دوي ازدواج‌ها منجر به طلاق گرديده‌است . از ازدواج اول با كورس ناظميان صاحب دختري به نام سحر هستند. ازدواج دوم ايشان هم با بهرام سنندجي صاحب كارخانهٔ كفش بوده‌است .
درگذشت
بعد از چهار سال بيماري سرطان كلون (سرطان روده بزرگ) در سنتا روزا ي كاليفرنيا ي شمالي در ساعت 7:52 بامداد 4 تیرماه 1386 خورشیدی دار فاني را وداع گفت. پس انتقال پيكر او،در گورستاني در لس آنجلس شهر وست وود در كنار مزار خواهر خود هايده و مادرشان به خاك سپرده خواهند شد
متن را یکی از دوستان از کتابی که نامش در خاطرم نیست برایم فرستاد که قسمتهایی از آن را برایتان در نظر گرفته ام:
در سال هایی که شکوفایی خواننده های حرفه ای بود و خوانندگان می بایستی از چندین فیلتر می گذشتند، با یک جرقه ناگهان خانمی در برنامه گلها شکوفه زد که بوی عطر این شکوفایی در صدایش بود و تا قرن ها صدایش در آسمان عاشقان ایران زمین خواهد پیچید و این خانم کسی به جز مهستی نیست. برنامه گلها با همکاری استادانی بزرگ، در همه قسمت ها سال ها هدیه هایی به وجود آوردند که متاسفانه تعداد کمی در دسترس مردم از این برنامه ها وجود دارد به غیر از آن برنامه هایی که در خارج از کشور قبل از انقلاب بودند یا با کسانی که در حین انقلاب به خارج برده شدند، موجود هستند و متاسفانه کوردلان ضد هنر تمام برنامه ها را از بین بردند و گل سر سبد رادیو ایران را که برنامه گلهای رنگارنگ و برگ سبز بود با تعصب خود فنا کردند
خانم مهستی همانطور که در زندگینامه اش ذکر میکند،با خواهرش هایده خدمت کار دربار بود (مادر محمدرضا شاه پهلوی،همسر رضا شاه؛تاج الملوک) و گاهی اوقات در شب های بخصوص آوازی می خواند از آنجا پایش به رادیو باز شد، آنچنان پشت گرمی از کار سابقشان داشتند که اثر گذار در رفتار و شخصیت و خود بزرگ بینی بر صفحه سیاه و سفید تلویزیون های قدیمی مشخص بود. از سال 1354 که خوانندگان جوان کم کم در پاپ و موسیقی سنتی تحولی از نظر ساز و ضربی بوجود آورده بوند و خوانندگان رو به تصنیف گذاشته بودند، از آن طرف مدیریت گلها رنگارنگ رادیو ایران بعد از 10 سال تغییر کرده بود و امثال خانم مهستی دیگر دستمزد گلها برایش کفاف نمی کرد مجبور شد رو به تصنیف بیاورد که تصنیف هایی مثل دریا و بنفشه که بین مردم گل کردند. از اینجا شروع کار مهستی بود که کار گلها را رها کرده و با تصنیف سازان شروع به کار کرد
در اوج شکوفایی سال های 1353 تا 1357 درخشش هنری و زیبایی خانم مهستی بود فقط ما می دانیم خانم مهستی 2 بار ازدواج کرده و طلاق گرفته و ثمره این ازدواجها یک فرزند دختر بنام سحر بود. هم اکنون خانم مهستی با پیگیری کار خوانندگی هنوز در بین خوانندگان خارج از کشور حرف اول را می زند اما در پایان باید گفت که اگر مهستی با کمک دوستاران موسیقی اصیل ایرانی و آنانی که با یاد گلهای رنگارنگ و برگ سبز کار خود را در خارج در برنامه گلها ادامه می دادند مطمئنا ستاره جاویدانی در خوانندگی موسیقی سنتی ایران می بود ولی متاسفانه در خارج چون پشتیبانی مالی آنچنانی نبود و نیست و هر کس به فکر خودش هست خانم مهستی هم مجبور به خوانندگی در ردیف پاپ شد تا گلیم خود را از آب بیرون بکشد
مهستی بعلت مبتلا بودن به سرطان روده در 25 ژون 2007 دار فانی را وداع گفت
یادش زنده باد
استاد اسدالله ملک - نوازنده بزرگ ویولن
اسد الله ملک در 17 مرداد سال 1320در محله "دروازه دولت" تهران متولد شد. در عنفوان کودکی و نوجوانی حدود سه سال از محضر بزرگ طلایه دار این موسیقی "ابولحسن صبا" بهره های فراوان جست و بزودی جز شاگردان خاص ایشان محسوب شد. سپس از محضر اساتیدی چون روح الله خالقی ، هنگ آفرین و علی محمد خادم میثاق و ... به تکمیل آموخته های خویش و تجربه اندوزی مشغول گشت.در همان سالهل استاد خالقی ، ایشان را در ارکستر انجمن ملی موسیقی که توسط خود ایشان اداره میشد پذیرفتند و بدین ترتیب در بزرگی به روی پیشرفت و شکوفایی ایشان باز شد. بعد از آن سالها "اسدالله" جوان که از هنرستان موسیقی فارغ التحصیل شده بود موفق به دریافت لیسانس موسیقی از دانشگاه هنرهای زیبا گردید.
آغاز فعالیتهای ایشان در رادیو مربوط میشود به سال 1337 که در آن سال با ساختن قطعه "گریه لیلی" در مایه دشتی با کوک مخصوص (ر-می-دو-لا) و قطعه چهارمضرابی در مایه اصفهان با کوک مخصوص(می-لا-لا-می) و اجرای آنها با ویولن ، اشتهار فراوان یافتند. از آن هنگام به بعد ایشان با سبک منحصر به فرد خود در نوازندگی و آهنگسازی درهای بسته بسیاری را برای این موسیقی گشودند.
از جمله خوانندگانی که مرحوم استاد ملک با آنها همکاری داشتند میتوان به اکبر گلپایگانی، محمود محمودی خوانساری، ایرج، محمدرضا شجریان، کوروس سرهنگ زاده و ... اشاره نمود که ثمره سالها همکاری آنها با استاد ملک آهنگهای زیبایی چون تکدرخت، مرغ شباهنگ، جدایی تو، حکایت دل و ... است که سالها با ذوق و قریحه مردم این بوم کهن پیوند خورده بودند
در سالهای پس از انقلاب که بسیاری از اساتید خانه نشین شده بودن ایشان مبارزه خود را برای اعتلای این موسیقی متوقف نکردند و حتی بسیاری از هنرمندان "گلها" را به همکاری مجدد فرا خواندند که میتوان به اساتیدی چون فضل الله توکل اشاره نمود که به دعوت ایشان پاسخ مثبت دادند.در همین اواخر ایشان ایشان شروع به ضبط آثار ارکستریشان با سازبندیهای مختلفی (مانند ویلن - عود ، ویلن - سنتور - سه تار ، ویلن - قانون ، ویلن - عود - سنتور و ...) کردند که میتوان به کاستهای "نغمه رویایی" ، "سمیرا" ، نغمه ها" و.... اشاره نمود که هر کدامشان سرشار از قطعات زیبایی برای همنوازیست
آفتاب عمر این استاد دوست داشتنی در بهمن 1380 غروب کرد و جامعه بزرگ هنر را در غمی بزرگ فرو برد
استاد فضل الله توکل - آهنگساز و نوازنده بزرگ سنتور
استاد در سال 1321 دیده به جهان گشود. او ابتدا به محضر شادروان استاد حسین تهرانی رفت تا نواختن تنبک را فراگیرد و پس از چندی بنا به توصیه استاد مرتضی محجوبی که با پدر او آشنائی داشت ساز سنتور را انتخاب کرد . فضل الله توکل برای فراگیری این ساز ابتدا نزد هنرمندی به نام خائفی رفت و پس از آن نزد بهار نوروزی که از هنرمندان خوب شیراز و شوهر خواهر او بود رفت . سپس به مدت هشت سال نزد استاد علی تجویدی کار کرد و مکتب استادان دیگری چون روح الله خالقی ، شادروان نور علی خان برومند ، زنده یاد غلامحسین بنان را نیز تجربه کرد و از باغ هنر آنان گل هایی را چید تا به برنامه های گلها راه پیدا کرد . سبک و سیاق نوازندگی او در سال 1338 به اوج رسیده بود . به همین سبب در این سال از وی دعوت به عمل آمد تا همکاری خود را با برنامه های گلها آغاز کند و او این دعوت را پذیرفت و بعدها خود یکی از گلهای ریبا وخوشرنگ برنامه گلها شد . در هر برنامه ای شرکت داشت ، صدای ساز او جلوه ای خاص به برنامه می بخشید فضل الله توکل یکی از نوازندگان بی نظیر و استثتایی سنتور در نیم قرن اخیر موسیقی اصیل ایران است که صدای سازش در سطحی بالا و چشمگیر به گوش شنوندگان موسیقی ایران رسیده است
استاد علیرضا افتخاری - خواننده
علیرضا افتخاری مهیاری در روز 10 فروردین ماه 1337 در شهر هنر ؛ اصفهان دیده به جهان گشود . وی از همان کودکی بسیار خوب و رسا می خواند .استاد نخست ایشان ؛ استاد طباطبایی نوازنده ی روشندل ویولون بودند که به پیشرفت افتخاری کمک های شایانی نمودند.به طوری که صفحاتی از افتخاری در نوجوانی توسط شرکت رویال در استودیو طنین ضبط شد.اما وقتی در 14 سالگی نزد استاد تاج اصفهانی ؛ افتخار شاگردی نصیبشان شد , استاد ایشان را از خواندن و ضبط صفحه بر حذر داشتند و یادگیری کامل ردیف ها را از وی خواستند.
افتخاری با پشتکار و علاقه خاصی فرموده های استاد را آویزه ی گوش خود می کرد و سعی می کرد که بیشترین بهره را از وجودشان ببرد .
استاد تاج اصفهانی علاوه بر منابع عظیم قرنها موسیقی ایرانی ؛ دارای منش های اخلاقی نیکویی هم بودند که زبانزد خاص عام است و یکی از آموخته های تاج به تمامی شاگردانش در وهله ی اول همین منش های اخلاقی بود.شاگردی استاد بزرگی چون تاج اصفهانی نقطه عطفی در زندگی هنری افتخاری بود به طوری که افتخاری موفقیت هایش را مرهون استاد تاج می داند و از ایشان همیشه به احترام و نیکی یاد می کند .
در سال 1357 با حضور بزرگانی نظیر دکتر صفوت ؛ دکنر فروغ ؛ استاد شهنازی ؛ استاد تجویدی و ... در آزمون باربد موفق به کسب رتبه نخست گردید
آزمون باربد معتبرترین آزمون موسیقی در قبل از انقلاب بود
« استاد شهنازی دستش را روی دوشم گذاشت و فرمود که مواظب خودت باش تو دیگر خواننده ی این کشور شدی. من هم زانو زدم و دست ایشان را به احترام بوسیدم. »
اینها خاطرات افتخاری از آن دوران است .
در سال 1360 که استاد تاج به دیار باقی شتافتند؛ افتخاری به نزد استاد دادبه رفت . استادی که علیرغم اینکه استاد معروفی در زمره موسیقی ایران نبود، اما دارای گوش و هوش موسیقایی قوی بود و سهم به سزایی در احیای دشتستانی داشت .استاد دادبه با افتخاری آواز و دو بیتی محلی و نیز صدا سازی کار کرد .
افتخاری در سال 63-62 آلبوم آتش دل را به یاد استادش ؛ تاج اصفهانی خواند . در حالی که در سنین جوانی بود.وی در همین سالها نزدبزرگانی نظیر استاد کسایی و استاد شهناز و استاد شجریان هم کسب علم می کرد به طوری که در مورد استاد کسایی نقل قولی از افتخاری در زیر آمده است :
« روزی با استاد کسایی سه گاه کار می کردیم و استاد از اول سه گاه ؛ خیلی تشنه بودند اما تا آخر سه گاه این عطش پابرجا بود و همچنان ادامه می دادند.»
افتخاری در سالهای اولیه دهه شصت ؛ اجراهای خصوصی نیز به همراه اساتیدی نظیر : کسایی ؛ بدیعی ، بیگجه خانی و شهناز داشتند . البته این آثار تک نسخه ای هستند و هیچگاه منتشر نشدند.در سال 64-63 با آوازی به نام قصه گیسو در ماهور و با نی کیانی نژاد در فیلم امیر کبیر صدای ایشان از تلویزیون پخش شد.
افتخاری بعد از آتش دل بنا به فرموده مرحوم پدر ، تا سه سال نخواند و بعد از سه سال با موافقت آن مرحوم کارهایی نظیر راز و نیاز با استاد حسین علیزاده و مهروزان با استاد کیانی نژاد را اجرا نمود.
اواخر دهه شصت با کنسرت های پیاپی در کشورهای مختلف مصادف بود و از این کنسرت ها می توان به کنسرت راه ابریشم در 28 شهر و کنسرت آلمان (مقام صبر به همراهی استاد مشکاتیان) و ... اشاره کرد .
در یکی از همین کنسرت ها در ونکور کانادا شایعه بمب گذاری در سالن سبب شد که ایشان به مدت 6 ساعت بدون امکانات صوتی در فضای آزاد برنامه اجرا کند که خود افتخاری هم از 6 ساعت خواندن پیاپی هنوز متعجب است آن هم بدون امکانات صوتی !
افتخاری در سال 69-68 در ژاپن با عارفی آشنا می شود که در پی این آشنایی به ختن چین نزد ایشان رفته و در آنجا عرفان و سلوک عرفانی را تجربه می کند . به طوری که در بازگشت ؛در آثارش تحول پیدا می کند و احساساتش در حین خواندن کاملاً تغییر می کند .
ناگفته نماند که افتخاری اولین کسی بود که بعد از انقلاب ، اشعار حافظ را به صورت ترانه و تصنیف خواند تصانیفی نظیر : روز هجران ، نفس باد صبا و ...
در اوایل دهه هفتاد با ارائه آثاری نظیر نازنگاه ، نیلوفرانه ، سروسیمین ، یاد استاد و ... تبدیل به چهره ای شناخته شده در نزد مردم گردید.در همین سالها در برنامه تماشاگه راز به همراهی اساتیدی نظیر جلال ذوالفنون ، بهزاد فروهری ، شهریار فریوسفی و ... به ارائه آثاری بداهه خوانی و نیز قطعات ضربی نمود که نمونه ای از این آثار در آلبوم مستانه و شب عاشقان بعدها عرضه شد
حسین تهرانی - نوازنده بزرگ تمبک
وی در سال 1290 در تهران متولد شد. موسیقی را به راهنمایی رضا خان باربد نزد استاد حسین خان اسماعیل زاده آموخت. از سال 1307 به طور جدی به فراگیری تمبک پرداخت. در سالیکه رادیو افتتاح شد، وی در قسمت نوازنده تمبک پذیرفته شد. در سال 1328 در هنرستان ملی موسیقی تدریس کرد. او سرانجام در اسفندماه 1352 پس از یک بیماری ممتد چشم از جهان فروبست. - یادش گرامی باد
رضا قلی میرزا ظلی - استاد بی نظیر آواز
وی در سال 1285 در تهران متولد شد. او از خاندان قاجار بود. ابتدا زیر نظر برادر بزرگش پرورش یافت سپس تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در تهران انجام داد. در دوران تحصیل در اداره تلفن استخدام شد. بعدها به آموزگاری پرداخت و سپس در بانک ملی استخدام شد. اولین استاد او عارف بود. وی در سال 1310 شهرت گرفت و در اثر ابتلا به بیماری سل در بهمن ماه 1324 در گذشت. یادش زنده باد
در اینجا یکی از آوازهای بیادماندنی و بسیار شنیدنی میرزا ظلی را که در دستگاه همایون به زیبایی هر چه تمام تر اجرا شده برایتان انتخاب کردم
منم که شهره شهرم - آواز : رضا قلی میرزا ظلی
محمدرضا شجریان - خواننده
وی متولد 1319 در شهر مشهد مقدس است. در سال 1337 رادیو خراسان او را به همکاری در رشته آواز دعوت کرد سپس به تهران رفت و در سال 1345 در برنامه گلها توسط روانشاد داود پیرنیا دعوت شد. وی بیشتر مرید حافظ است. در سال 1345 به شاگردی استاد احمدآبادی در آمد. در سال 1354 به تدریس در رشته آواز در دانشکده هنرهای زیبا پرداخت تا سال 1358؛که این رشته تعطیل شد.پس از آن در خانه به آموزش هنرجویان و دانشجویان قدیمی اش پرداخت
در این قسمت 2 آهنگ از این استاد بزرگ برایتان انتخاب کردم؛ که اولی از بیاد ماندنی ترین آهنگهای ایشان است که هرگز به طور رسمی منتشر نشد(البته با اجرای دیگر منتشر شد در شمار اندک) به نام پیری و معرکه گیری که به طور خصوصی خوانده شده و نوازنده ویولن این اثر بیاد ماندنی که در بزمی در اوایل دهه 50 هجری شمسی اجرا شده روانشاد استاد پرویز یاحقی می باشد. و دومین اثر آهنگی زیبا و جاودان که این نسخه از اجرای کنسرت استاد در سوئیس را برایتان انتخاب کردم به نام دل بردی از من به یغما
پیری و معرکه گیری - اجرای خصوصی؛آواز: استاد شجریان- ویولن: استاد پرویز یاحقی
دل بردی از من به یغما - کنسرت سوئیس
الهه (بهار غلامحسینی) - خواننده
متاسفانه با خبر شديم كه خانم الهه روز چهار شنبه 24مرداد 1386 در بيمارستان پارسيان تهران در گذشت . من هم به نوبه خودم خدمت تمامی دوستداران موسيقی تسليت عرض ميكنم.

گزارشی مختصر در ارتباط با درگذشت " خانم الهه "
گفتگوی فرامرز یگانه خواهر زاده خانم الهه با شبکه " کانال وان " درباره خانم الهه در تاریخ 24/5/1386 چهارشنبه ساعت 8:30 شب

حدود سه ماه پیش خانم الهه تصمیم می گیرند که به ایران برگردند. وقتی که پزشکان عذرشون رو می خوان که به اصطلاح نمی تونن کار دیگه ای براشون بکنن چون وقتی که سرطان به استخوان می رسه تصمیم می گیرن به خاک وطن برگردن و در اینجا در کنار اقوام و دوستان و فامیل باشن . حدود یک ماه پیش ایشون در یک سفری که به لواسان می رن در شمال تهران حالشون خیلی بد می شه . به حالت بسیار وخیمی مانند حالت " کما " می گیرن ایشون رو یه آمبولانس که خصوصی بوده ایشون رو به یکی از بیمارستانهای اونجا انتقال می دن . ولی بدبختانه با تمام شرائطی که در ایران وجود داره بویژه برای هنرمند یکی دوتا از بیمارستانها جواب نه به ایشون می دن و ایشون رو بستری نمی کنن و ایشون رو در حالت کما در داخل آمبولانس در داخل خیابونهای تهران برای پیدا کردن بیمارستان این سو و ان سو می بردن ! به هر حال توسط یکی از دوستانشون ( دوستان پسرشون ) که استاد دانشگاه و از دوستان قدیم ایشون بودن تماس می گیرن و دکتر معالج ایشون هم تایید می کنه کنه ایشون رو باید در بیمارستانی در سعادت آباد تهران باشه در بیمارستان پارسیان بستری کنن . و بلا فاصله به قسمت " آی سی یو " می برن چون ایشون در کما بوده . مدت یک هفته در کما به سر می برن و در این مدت هم خوب آنچه دکتر ها تجویز می کردن مدوا می کنن و سعی می کنن که ایشون رو بهبودی بدن اما عفونت خونی که در بدن ایشون وجود داشته و اون هم بر اثر مقدار بسیار قابل ملاحظه ای دارو هایی که به ایشون به اصطلاح تجویز شده بوده خون ایشون وقتی تصفیه می شه و شستشو داده می شه چون عفونت گرفته بوده ایشون از کما در می یاد و حالتی بوده که می تونسته بنشینه و صحبت بکنه اما تنفسش بسیار مشکل بوده . در این مدت هم مواد غذایی و داروئی به صورت سرنگ و سرم به ایشون تزریق می شده ولی مشکلش تنفسشون بوده . یک روزی وقتی حالشون بهتر از قبل می شه تصمیم می گیرن به بخش خصوصی ببرنش . کمتر از 24 ساعت که در بخش بودن حالتش دوباره بر می گرده و مجبور می شن که ایشون رو به " آی سی یو " برگردونن و مدت 15 روز هم اونجا بوده اما دکتر ها بویژه یه آقای دکتر که ما از طریق بیمارستان پارسیان متوجه شدیم چون اسم ایشون رو از طریق بیمارستان دریافت کردیم چون اقوام خانواده ما این رو به ما نمی گفتن آقای دکتر رستمی بودن دکتر که بسیار معتقد بودن که اگر مداوای درستی صورت بگیره شاید که بشه ایشون رو چند مدتی زنده نگه دارن و این کار ادامه پیدا می کنه تا چند روز پیش که مجددا ایشون به کمایی می رن کمایی که یک روز کاملا در کما بودن و روز بعدش چند ساعتی بیدار می شن و می تونستن شناسایی بکنن . ولی متاسفانه امروز صبح که من با خانواده صحبت می کردم یعنی به وقت محلی در تهران ساعت 8 صبح بود گفتن که دکتر ها قطع امید کردن و علتش این بوده که ایشون در شرائطی قرار گرفته که حتی کبدشون هم سرطان گرفته پوشش کامل داره و ریه ایشون هم آب آورده خونریزی معده داره و بطور کلی قطع امید کردن و تا این لحظه هم گفته بودن که معجزه هست که بیماری با چنین شرائطی بتونه بیش از چند روزی عمر بکنه و از این رو قطع امید که کردن باز هم اینها امیدوار بودن که بتونن با تزریق دارو و ترفند هایی که داشتند بتونن ایشون رو چند صباحی زنده نگه دارن . ولی ساعت 2:30 به وقت محلی تهران یعنی چهارشنبه که من تلفونی داشتند از محل بیمارستان اطلاع دادن که ایشون فوت کردن و به اصطلاح دار فانی را وداع گفتند
آهنگ رسوای زمانه منم را از بانو الهه که از بیادماندنی ترین و اثرگذارترین آهنگهای 100 ساله موسیقی ایران را که بعد ها توسط بسیاری ار خوانندگان دوباره خوانی شده است را برایتان انتخاب کرده ام
رسوای زمانه منم - اثر بیاد ماندنی بانو الهه

مرتضی حنانه - آهنگساز
<مرتضی حنانه> در یازدهم اسفند ماه سال 1301 خورشیدی در شهر تهران متولد شده و از همان کودکی علاقه ی زیادی نسبت به موسیقی نشان داد. وی از کودکی هر چیزی که تولید صدا می کرد به کار می گرفت و ابزارهایی می ساخت که از خود تولید صداهایی مختلف و گوناگون کنند. وی دراین باره گفته است:« شاید در آن زمان توانایی من در این حد که آلات ساده و مبتدی موسیقی را بسازم نبوده. ولی به هر حال چیزهایی می ساختم که صداهایی همانند: صدای باد، زوزه، صدای حیوانات و صدای عجیب و غریب تولید کنند.»علاقه ی وی تا به حدی بود که معلم چهارم دبستانش «فلوتی» به او هدیه داد و راهنمایی هایی برای آموختن نیز به او ارائه کرد.پس از پایان دوره ی دبستان در هنرستان موسیقی مشغول به تحصیل شد. دیری نگذشت که نام حنانه در سطح هنرستان پیچید، در همین مقطع ِ زمانی حنانه «هورن» را به عنوان ساز تخصصی خویش انتخاب کرد.«غلامحسین مین باشیان» که ریاست هنرستان را بر عهده داشت در سال 1317 شمسی موفق به آوردن گروهی ده نفره برای تدریس در هنرستان از شهر پراگ به ایران شد، که عبارت بودند :کارل کوگلر، خواننده؛کارن یان، ویلن؛رودلف اوربانتس، موسیقی نظامی؛واتسلاو کوتاس، کلارینت؛یاروسلاوبیزا، باسون؛ماریا گروتفلدوا، هارپ؛ژوزف اسلاویک، ویولنسل؛فرانسوا هلنسل، کنتراباس؛ژوزف اسلاویک، ترومپت؛رودلف اوربانتس که شیفته ی استعداد و علاقه ی حنانه شده بود، او را به آرزوی خود رساند و توانست «کُریست» اول ارکستر سمفونیک هنرستان عالی تهران شود.او همچنان به دنبال کسی بود تا اصول موسیقی غرب را به او بیاموزد و درهمین حین با «پرویز محمود» آشنا شد که در بلژیک تحصیل کرده بود و بعدها ارکستر سمفونیک تهران را بنیان نهاد. استاد محمود، بی دریغ معلوماتش را در اختیار حنانه گذاشت.پس از مدتی «وزیری» ریاست هنرستان را بر عهده گرفت و پایه ی آموزش هنرستان را بر مبنای موسیقی سنتی ایران قرار داد. وی گروه ده نفری پراگی را اخراج کرد. هنرجویانی از جمله حنانه نسبت به این عمل اعتراض کردند ولی نتیجه ای نداشت و روند آموزش وزیری در هنرستان آغاز شد.حنانه در سال 1321 خورشیدی؛ دیپلم خود را از هنرستان گرفت. «روبیک گریگوریان» نخستین کسی بود که ترانه های محلی را جمع آوری کرده و پس از رفتن پرویز محمود به آمریکا در سال 1329 خورشیدی؛ به سمت رهبری ارکستر سمفونیک و ریاست هنرستان رسید، در سال 1331 خورشیدی؛ او نیز به امریکا عازم شد و مرتضی حنانه رهبری ارکستر سمفونی را بر عهده گرفت. او در شرایطی ارکستر سمفونی را اداره می کرد که دارای سه امتیاز بزرگ بود:«دیپلم هنرستان موسیقی» ، «تعلیمات پرویز محمود» و «ذوق استعدادی زیادی که همه به آن معترف بودند». ولی او همچنان تشنه بود، تشنه ی یادگیری بیشتر موسیقی. در سال 1332 خورشیدی که جشن هزاره ی بوعلی سینا برگزار شد، حنانه توانست آثار خود را در حضور شرق شناسانی که برای شرکت در جشن دعوت شده بودند با هم سرایی و ارکستر سمفونیک اجرا نماید و این اجرا چنان مورد توجه حضار قرار گرفت که «چرولی» سفیر وقت ایتالیا، بورس هنری آن کشور را در اختیار وی قرار داد و حنانه برای تکمیل تحصیلات و مطالعات خود به کنسرواتور واتیکان عزیمت نمود. این همان کنسرواتور قدیمی بود که باخ در آن ارگ می زد. به طور کلی مرتضی حنانه در محل موسیقی مذهبی و مقدس ایتالیا به تحصیل پرداخت. او در سال 1342 خورشیدی به ایران بازگشت و گفت: «هنگامی که از ایتالیا به ایران آمدم، زیاد فکر کردم. حال زمانی بود که آن دانشی که آرزویش را داشتم به دست آورده بودم و فقط مانده بود تصمیم بگیرم با آن دانش چه کار کنم و چه نوع موسیقی ای ارائه دهم.اول گفتم «دوده کافونیک» کار کنم. ولی این چه معنایی داشت؟ با خودم گفتم اگر خیلی خوب بنویسم، تازه بهتر از «شوتنبرگ» که نمی توانم بنویسم، او صاحب مکتب به شمار می رود، و مکتبش یکی از بزرگترین های آلمان است که همه جهان آن را پذیرفته اند. ولی اگر کار من را یک ایرانی گوش کند چه خواهد گفت؟ می گوید این کار اگر هم خیلی با ارزش باشد، باز هم ربطی به ایران ندارد و چیزی به فرهنگ غرب افزوده است. در حالی که ما می خواهیم آهنگسازان ایرانی با آثاری که ارزش دارند به فرهنگ کشورشان چیزی بیفزایند.»موسیقی حنانه را بطور کلی می توان «موسیقی اصیل سنفونیک» نامید. حنانه نسبت به موسیقی سنتی بی اعتنا بود و هرگز در ارکستر از سازهای اصیل استفاده نکرد.وی پس از انقلاب اوقات خود را بیش از پیش به پژوهش درباره ی موسیقی قدیم ایران اختصاص داد و در زمینه ی موسیقی فیلم که خود از پایه گذاران آن در ایران بود، فعالیت خود را ادامه داد.حنانه مدعی بود که برای هماهنگی موسیقی ایرانی به اصول هارمونی که در غرب معمول است، معتقد نیست و بیشتر از تلفیق ملودی ها، فوگ و کنتروان که در هر یک از مقام های ایرانی کاری است بس دشوار، اما چه می توان کرد؟ آنچه که می تواند حاوی ابتکار، اصالت، اندیشه و احساس هنرمند ایرانی باشد، درست همان چیزی است که بین مکتب موسیقی فرانسه، مکتب موسیقی روس، آلمان، ایتالیا، و اسپانیا تفاوت ایجاد می کند. پولیفونی، تکنیک و پدیده ای است که در اندیشه ی موسیقی دان هر قومی ممکن است نضج گیرد. مگر ما از تمدن و به ویژه موسیقی قدیم خودمان چه می دانستیم و می دانیم؟ آنچه که جزو مکشوفات است و در آثار خطی از استادان پیشین به جای مانده است همگی دلیل بر آگاهی و دانش آنان به پدیده های اکوستیکی و چند صدایی است. از اینها گذشته هم اکنون در موسیقی فولکوریک و محل نژادهای گوناگون این سرزمین، خصوصاً گرگان و خراسان، پولیفونی در ابعاد بسیار کوچکتری به گوش می رسد، ولی با این ویژگی که هرگز گوش شنوندگان از آن غربت احساس نمی کند. به نظر من اگر گرایشی به همبستگی اصوات، به صورت پولیفونی داشته باشیم راهی غلط و تقلیدی را انتخاب ننموده ایم؛ زیرا پولیفونی نمی تواند منحصراً در خدمت موسیقی دانان غرب باشد. به این دلیل که پولیفونی «سنت» به شمار نمی آید و جزو آداب و رسوم قومی ملتی هم نمی تواند باشد بلکه هنری است در خور تشخیص و لذت گوشها. بنابراین پولیفونی می تواند راهی باشد که پیش پای هر موسیقی دان اندیشمند و نوآوری باز است.... تلفیق اصوات گوناگون یک مقام با یکدیگر با حفظ کیفیت موسیقی ایرانی در جهت افقی و عمودی، و این چیزی است کاملاً ابتکاری که باید بر پایه ی دلیل و برهان زیبایی واقعی استوار باشد.»او برای بسیاری از فیلم ها موسیقی متن کار کرده است ولی هرگز موسیقی متن برای او حرفه جدی نبود، و از روی نیاز مادی دست به این کار می زد، ولی کارهای بسیار خوبی ارائه میکرد چون او با ساختار و ماهیت سینما آشنا بود.از ماندگارترین کارهای استاد حنانه موسیقی متن سریال بزرگ و ارزشمند هزاردستان از ساخته های گرانقدر و فراموش نشدنی زنده یاد علی حاتمی است که در این جا قطعه ایی از آن را برای شما دوستداران موسیقی انتخاب کرده ام.
موسیقی متن سریال هزار دستان - اثراستاد مرتضی حنانه
مرتضی حنانه در 24 مهر ماه 1367 خورشیدی؛ در ساعت 45:11 شب در اثر سکته ی قلبی در گذشت
تار : آقا ميرزاعبدالله
آقا علي اكبر فراهاني يكي از نوازندگان بي رقيب دوران قاجار بود كه مشهور است " تار " را بسيار نيكو مي نواخت و نغمات زيبا و دلپذيري ساخت كه عارف در ديوان خود از آن ياد كرده ولي متاسفانه آهنگي در دسترس نيست كه از آن بهره گرفته شود ، آقا علي اكبر زياد عمر نكرد و جوان بود كه دارفاني را وداع گفت شادروان علي اكبر فراهاني از خود سه پسر به جاي گذارد به نامهاي : ميرزا حسن كه تحت تعليمات پدرش نواختن تار و سه تار را به خوبي آموخت و با مهارت مي نواخت فرزندان ديگر آقا علي اكبر ، آقا ميرزا عبدالله و آقا حسينقلي بودند كه مورد بحث در اينجا آقا ميرزا عبدالله مي باشد . وي كه در حدود 1222 شمسي متولد شده بود ؛ اصول اوليه موسيقي را نزد برادر بزرگ خود ميرزا حسن فرا مي گيرد و سپس از مكتب ناپدريش آقا غلامحسين كه گفته اند مردي حسود و خسيس بود ، با رنج و سختي فراوان بهره مي گيرد . آقا ميرزا عبدالله ، همانطور كه در پيشگفتار آمد ، دستگاههاي موسيقي ملي ايران را مورد تجديد نظر قرار داد و با ادغام بعضي از آنها در هم ، هفت دستگاه مفصل و مستقل را پديد آورد و در اختيار همگان قرار داد و شاگردان بزرگي تربيت كرد كه علاوه بر فرزندانش ، بايد از سيد حسن خليفه ، ميرزا مهدي خان صلحي و مهديقلي هدايت ، ميرزا نصير فرصت شيرازي ، اسماعيل قهرماني ، سيد عليمحمد خان مستوفي و سيد مهدي دبيري ، حسين خان هنگ آفرين ، حاج آقا محمد مجرد ايراني و ابوالحسن صبا نام برد . بعدها توسط همين شاگردان مثل : ميرزا نصير فرصت شيرازي مهديقلي هدايت رديف هاي استاد نت نويسي شد كه مدت هفت سال طول كشيد
ملوک ضرابی - خواننده
ملوک ضرابی در خانواده ایی مذهبی چشم به جهان گشود از کودکی به موسیقی علاقه پیدا کرد، در جوانی به صورت مخفیانه با کمک یکی از دوستانش با کمک یک آهنگساز در یک استودیو یک صفحه از آوازش ظبط شد. وقتی این خبر بگوش پدرش شنید که دخترش صفحه ای بنام ( عاشقم من منعم نكنيد دردم برسيد) را پر كرده و ميخواهد اين تصنيف را در اختيار مردم بگذارد تصميم گرفت دخترش را بگناه اين ( جرم) معدوم كند.!
نویسنده این متن از خاطرات خود می نویسد
من با ملوك ضرابی در ارتباط مستقيم بودم و مرتبا به منزلش ميرفتم و سر سفره ناهارهايش حضور داشتم هميشه تعداد زيادی سر ميز بودند هنرمند، تاجر، دانشگاهی، موسيقيدان و خود او بالای يك ميز كه مستطيل بلند بود می نشست، بعضی ها بدون دعوت ميآمدند و ميگفتند ما از اينطرف رد ميشديم گفتيم سلامی بكنيم. او هميشه ضرب خودش را پشت صندلی گذارده بود و بلافاصله بعد از صرف غذا صندلی را عقب ميزد و با نواختن ضرب يك يا چند قطعه ضربی ميخواند، به كسی مهلت صحبت كردن نميداد از سياست، هنر، موسيقی و تعريف حكايات و اتفاقات جالب و شنيدنی همه را ميگفت و كاری ميكرد كه لذت غذا چند برابر شود. شيرين زبان بود و گفتنی های زيادی داشت. ميگفت خريد براي منزل من يك وقه يك كيلو يا دو كيلو معنی ندارد بايد يك بار انگور يك بار هندوانه و يك بار برنج بياورند. وقه بدرد من نمی خورد و به جایی نميرسد روزی در سر ناهار تعريفی می كرد كه شنيدنی است. او در جوانی دختری بود خوش پوش، خوش رو و خوش بيان، جوانان آرزومند بودند كه با او هم صحبت شوند. او ميگفت جوانی خيلی مزاحم ميشد و ول كن معامله نبود و من نميدانستم چه كنم. بفكرم رسيد كه او را عاجز كنم تا دست از سر من بردارد. به او گفتم بسيار خوب من تو را فلان روز ساعت 3 بعد از ظهر تابستان ( زمانيكه آفتاب تهران سرسام آور است) در وسط ميدان .... می بينم و به او می گفتم اگر درست وسط ميدان نه ايستی چون من تو را نديده ام و نمیشناسم تو را پيدا نخواهم كرد حتما وسط ميدان بايست و تكان نخور. شكی نبود كه من نمیرفتم و آن بيچاره در وسط آفتاب سوزان می سوخت. فردای آنروز با من تماس ميگرفت و من با عذر خواهی و اظهار تاسف ميگفتم تو خودت مسائل خانوادگی ما را می دانی و فردا باز همان ساعت يعنی ساعت 3 بعد از ظهر در وسط ميدان باش و تكرار ميكردم درست وسط ميدان بايست تا من تو را با ديگری اشتباه نكنم. اين متد مرا از مزاحمين راحت كرده بود و همه اين ابتكار را ميدانستند و ميگفتند امروز نوبت كيست ؟ او زنی بود نسبت به زندگی بسيار خوشبين و به عقيده او در اين دو روز هستی به غير مستی و عشق به هر چه رو كنی آخرش پشيمانی است. ولی او عاشق نیكوكاری و احسان به هم نوعان بود و چون از داشتن فرزند محروم بود آنچه ميتوانست برای كودكان يتيم انجام ميداد و آنها را نزد خود ميبرد و به پرورش و تربيت آنان همت مي گماشت. ملوك ضرابی علاقه ای به تحصيل نداشت و تا كلاس چهارم ابتدایی بيشتر نخواند و ميگفت من استعداد درس خواندن ندارم او تعريف ميكرد كه ما اصلا يك فاميل كاشانی هستيم و صدا و خواندن ارث فاميلی ماست، او اضافه ميكرد كه پدرش صبح ها بعد از نماز، دعای دوازده امام را با صدای بلند و رسا ميخواند، اگر يكروز نمی خواند همسايه ها ميگفتند چه شده ؟ و به آن صدا عادت كرده بودند. ميگفت من وارث اين صدا هستم و از طاهرزاده متشكر بود كه او را خيلی هدايت كرده بود و از معلم ضرب خود حاج خان عين الدوله كه علاوه بر ضرب آهنگهای ضربی را هم به او ياد داده بود هميشه سپاسگزار بود. ملوك ضرابی اطلاعاتی در مورد رديفهای موسيقی ايرانی نداشت و خيلی علاقه مند بود كه شاگردانی داشته باشد ولی داوطلبی پيدا نشد. اولين كنسرت او در دبيرستان فيروز بهرام انجام گرفت كه شروع فعاليت های هنری اوشد و شهرت او از اين دبيرستان آغاز شد. مرحوم احمد دهقان برای شهرت ملوك ضرابی خيلی فعاليت كرد و بيستمين سال خوانندگی او را جشن گرفت و به او يك نشان فرهنگ اهداء نمودند. او در اكثر مجالس مهم در حضور سياستمداران خارجی برنامه های جالبی اجرا ميكرد و چون تنها به خواندن اكتفا نميكرد و گه گاهی با نواختن ضرب و لطيفه و جوك گویی جلسات را بسيار گرم می كرد از اين نظر در ميهمانيهای رسمی كاخ گلستان هم او را دعوت ميكردنداو طبع و نظر بالایی داشت بطوريكه علاقه مند بود كه اسمش فقط در رديف صبا، قمروزيری و ساير استادان بزرگ موسيقی ذكر شود
او اثراتی از خود بجا گذاشت چون ،"عاشقم من" ، "تو رفتی و عهد خود شكستی" ، "چه خوش صيد دلم كردی" كه اكثر آنها مورد توجه مردم قرار گرفت. او ميگفت قمر دوازده سيزده سال بزرگتر از من است و اضافه ميكرد كه روزی در منزل يكی از دوستان ( شيخ الملك اورنگ) قمر الملوك وزيری بود و شروع به خواندن كرد بعد از من هم خواستند كه بخوانم من هم مطابق معمول يك قطعه ضربي خواندم كه خيلی گرفت ولی دل تو دلم نبود
ملوك ضرابی اعتقاداتی داشت كه به آن ها احترام مي گذاشت. مثلا درب های زير زمين خانه اش را خيلی كوتاه ساخته بود بطوريكه برای رفتن به اطاق بايد بكلی خم شد ؛ از او سوال شد چرا اينكار را كرديد به خنده گفت همه بايد تعظيم كنند تا نزد من بيايند. او به شهرستانها برای كنسرت هم نمی رفت و نرفت و سفرهای كوتاهی هم خارج از جمله پاريس كرد. زنی بود بيش از حد جسور و روشن فكر بطوريكه در اوائل قرن يكی از اولين هنرپيشه های زنی بود كه روی صحنه تأتر ظاهر شد و صحنه هایی چون خسرو شيرين،عدالت و ليلی و مجنون را اجرا كرد مرحبا به اين جسارت و استعداد روحش شاد
كمانچه :كامران داروغه
به سال 1321 در تهران متولد شد و از سن دوازده سالگي بنا به تشويق و توصيه پدر موسيقي آغاز نمود و در هنرستان عالي موسيقي ثبت نام كرد . او در طي يك سالي كه در اين مدرسه تحصيل مي كرد ، چون در آن جا موسيقي كلاسيك تدريس مي شد ، چندان موفقيتي به دست نمي آورد و مردود مي گردد و بدون اين كه به استعداد نهان فرزند اعتقاد و توجه زيادي داشت به وسيله يكي از دوستانش عليمحمد خادم ميثاق به هنرستان موسيقي ملي ايران راهنمايي و با سفارش او در اين هنرستان ثبت نام مي كند رئيس هنرستان شادروان روح الله خالقي از وي شخصا مي گيرد كه اگر نتواند در مدت يك سال موفقيتي كسب كند وي را از هنرستان اخراج نمايد . عشق و علاقه و استعداد و پشتكار او به زودي موجب مي شود كه در هنرستان پذيرفته شود . ناگفته نماند كه داروغه در هنرستان موسيقي ملي در آغاز كار زير نظر استاد حسينعلي ملاح به فراگيري ويولون مي پردازد و چنانچه خود وي از زحمات و كوشش فراواني كه استاد ملاح براي آموزش او متحمل شده ياد مي كند و همواره خود را مديون مراقبت ها و توجه آن استاد ارجمند مي داند
روزي اعلاني از طرف مسئولين هنرستان شده بود كه كلاس هايي جهت دوره عالي هنرستان داير خواهد شد و در نتيجه جهت ثبت نام شاگرد مي پذيرفتند در آن ايام يكي از شاگرداني كه جهت فراگيري دوره عالي آمده بودند ، اسدالله ملك نوازنده معروف بود كه در يكي از اتاق هاي هنرستان مشغول نواختن كمانچه بود كه داروغه را بي اختيار مفتون خود مي كند و وي بلافاصله از اسدالله ملك خواهش مي كند كه نواختن اين ساز را به وي تعليم دهد و مدت سه ماهي نزد ملك تعليم مي گيرد و از آن تاريخ كامران داروغه به نواختن كمانچه روي مي آورد داروغه پس از فارغ التحصيل شدن از هنرستان به مدت دو سال به سربازي مي رود و پس از پايان خدمت سربازي وارد دانشكده هنرهاي زيبا كه رشته موسيقي هم جزو آن بود مي شود . اين دانشكده كه با همت استاداني مثل : دكتر نور علي خان برومند و دكتر داريوش صفوت داير گرديده بود موسيقي ايراني را در خدمت استاد برومند به مدت پنج سال فرا مي گيرد و از دانشكده فارغ التحصيل مي شود . كامران داروغه ، از سال 1345 به راديو راه مي يابد سپس به برنامه " گلها "توسط آقاي ملاح راه يافت و در راديو به نوازندگي ويولون و كمانچه مي پردازد و پس از تاسيس تلويزيون ملي ايران به نوازندگي كمانچه به سرپرستي مرحوم مرتضي حنانه به عنوان موسيقي اصيل ايراني مشغول مي گردد و از سال 1355 به تكنوازي كمانچه مي پردازد و حدود چهل تكنوازي انجام مي دهد كه در آرشيو راديو موجود و از بهترين هاي تكنوازي اين ساز مي باشد
وي هميشه سعي داشت كه اين ساز را بين جوان ها رواج دهد و تغييراتي از لحاظ تكنيك براي كمانچه به وجود آورد كه اميد دارد با كمك شاگردانش ، كمانچه را كه يك ساز ملي و سنتي ايراني است و از جهت تكنيك و وسعت صدا و واخوان هاي آوازي خيلي غني و پربار است رواج و احياء كند و معتقد است اگر كسي بخواهد ، پرباري و غني بودن اين ساز را بر مبناي واقعي آن درك كند بايستي حتما سفري به باكو داشته باشد تا به بيند آقاي هابيل علي اف استاد كمانچه جهان چه كار مي كند و چه مي گويد درباره ساز كمانچه داروغه مي گويد:"اگر كسي تكنيك اين ساز را به دست آورد،كارهايي مي شود روي آن پياده كرد كه در ويولون امكان پذير نيست.به هر حال حق كمانچه هنوز ادا نشده و بايد آن هايي كه در موسيقي ادعايي دارند بيايند و اين كارها را انجام دهند و مشوق جوانان باشند كه اين ساز ملي و سنتي جاي والاي خود را از دست ندهد و ما هر وقت كه به خارج جهت شناساندن موسيقي اصيل و سنتي ايران مسافرت هايي داشتيم وقتي هنرمندان ما ويولون مي زدند براي آن ها زياد جالب نبود ولي هنگام گوش دادن به نواي كمانچه سراپا گوش مي شدند و نوازنده را بسيار تشويق مي كردند كامران داروغه ،كنسرت هاي فراواني به نفع مؤسسات خيريه و فرهنگي نظير:شیر و خورشید سرخ (هلال احمر)،انجمن نابينايان ، بيمارستان هاي مسلولين و دانشجويان بي بضاعت ترتيب داد و براي شناساندن موسيقي سنتي و ملي ايران ، مسافرت هايي از طرف راديو تلويزيون ملی ایران در زمان شاه به كشورهاي: تركيه، آلمان ، فرانسه، ايتاليا ، افغانستان ، ژاپن، پاكستان، هندوستان، شوروي و درآمريكا رفتند
تنبك : محمد اسماعيلي
محمد علي اسماعيلي به سال 1313 شهريور ماه در تهران متولد شد و از اوان كودكي علاقه شديدي به نواختن تمبك داشت و هر جا كه سيني و پيت و ناودان و غيره ... به دستش مي رسيد شروع به نواختن مي كرد مرتضي و مصطفي گرگين زاده ، دايي هاي وي كه هر دو اهل موسيقي بودند مشوق وي در نواختن ضرب بودند و پس از تحصيلات عمومي خواهر زاده خود ، وي را در سال 1330 به حسين تهراني ، استاد تمبك نواز معرفي مي نمايند و در هنرستان موسيقي ملي زير نظر حسين تهراني به فرا گرفتن فن نواختن ضرب مشغول مي شود و در تاريخ 1337 توسط استاد به وزارت فرهنگ و هنر وقت معرفي و رد اركسترهاي موسيقي ملي و گروه تمبك شروع به همكاري مي نمايد و بعد از 5 سال براي اجراي برنامه هاي موسيقي ملي و هر چه بيشتر شناساندن آن به كشورهاي : آفريقايي ، آسيايي ، اروپايي و آمريكايي مسافرت كرد و برنامه هاي اجرا نموده ، از سال 1343 در هنرستان موسيقي ملي ايران مشغول تدريس تمبك شد و از آن تاريخ به بعد شاگردان بسيار تعليم داد كه در مراكز رسمي هنري كشور مشغول فعاليت مي باشند
در سال 1345 سرپرستي گروه تمبك وزارت فرهنگ و هنر آن زمان را عهده دار شد كه براي اين گروه ، حدود پانزده قطعه فانتزي روي ريتم هاي ايراني تنظيم كرد و در كشورهاي خارج و تالار رودكي سابق اجرا شد ، موسيقي قطعه يي به نام " رونما "نوشته خانم سرلك سرپرست موسيقي ملي تالار رودكي سابق كه روي يكي از داستانهاي اصيل ايراني نوشته شده بود ، به وسيله اسماعيلي تنظيم و توسط گروه تنبك وزارت فرهنگ و هنر سابق در تالار رودكي سابق اجرا گرديد كه با استقبال فراوان مردم روبرو شد و همين امر موجب شد كه بيش از دويست بار اجرا گردد. از ساخته هاي ديگر او قطعه يي است كه به ياد استادش حسين تهراني ، براي اركستر سازهاي ايراني و گروه تنبك ساخته است كه ملودي آن از استاد فرامرز پايور بوده و با اركستر پايور و گروه تنبك در شبي كه به ياد استاد حسين تهراني در تالار رودكي سابق برپا گرديده بود اجرا شد محمد علي اسماعيلي مشغول تدوين جلد دوم كتاب "تنبك و تدريس آن"مي باشد . وي بيشتر اوقات خود را با استاد فرامرز پايور مي گذراند
ني : حسن ناهيد
حسن ناهيد يكي ديگر از « ني نوازان » خوب و با ارزشي است كه به سال 1322 در شهر كويري كرمان متولد شد و از سن 10 سالگي به موسيقي علاقمند گرديد و با تهيه يك فلوت به نواختن اين ساز بادي مراحل اول موسيقي را نزد خود شروع كرد .
حسن ناهيد ، پس از چندي كه صداي « ني » استاد حسن كسايي را از راديو شنيد به اصفهان نزد ايشان رفت و از محضر وي استفاده هاي بسيار برد سپس به شيراز مي رود و در اين شهر كه مشغول تحصيل نيز مي شود تا سال پنجم متوسطه بدون نت نزد خود تمرين مي كند و پس از چندي در اردوي رامسر در مسابقه يي كه بين دانش آموزان سراسر كشور برگزار شده بود ، آقاي محمد مير نقيبي ، هنرمند شايسته « گلها » وي را برنده اول مسابقه اعلام مي دارد و آينده نيز نشان داد كه انتخابي شايسته و به جا از طرف ايشان بوده است .
پس از چندي حسن ناهيد ، به فرهنگ و هنر دعوت مي شود و در اركستر هاي متعدد اين اداره ، همكاري خود را آغاز مي نمايد ، در همين دوران مدت ها جهت تعليم « نت » نزد آقاي حسين دهلوي به فراگيري مي پردازد و به عنوان هنر آموز « ني » هنرستان عالي موسيقي ملي مشغول تدريس مي گردد.
مهدي مفتاح كه براي تشكيل اركستري بنام درويش در راديو دعوت شد از ايشان هم براي همكاري با اين اركستر دعوت مي نمايد ، سپس براي شركت در اركستر رودكي كه از آقايان : ابراهيم منصوري ، حبيب الله بديعي ، علي تجويدي ، احمد عبادي ، ورزنده ، اصغر بهاري و فرهاد فخرالديني تشكيل شده بود دعوت مي شود و با اين اركستر همكاري مي نمايد . در سال 1341 توسط استاد حسين قوامي به برنامه « گلها » دعوت مي شود و همكاري خود را در اين برنامه آغاز نموده و در فرهنگ و هنر نيز با اركستر استاد فرامرز پايور شركت مي نمايد كه بيست سال اين همكاري ادامه مي يابد و از پايور نيز كسب فيض مي نمايد به طوري كه خودش مي گويد : « تحت تاثير نوازندگي آقاي پايور هستم و به نوازندگي آقاي مهندس همايون خرم نيز عشق مي ورزم » حسن ناهيد در اركستري كه با همكاري آقايان : اسدالله ملك ، منوچهر جهانبگلو ، فرهنگ شريف ، محمودي خوانساري و عده يي ديگر برنامه يي به نام « نوايي از موسيقي ملي » ترتيب يافته بود شركت داشت و سليست بسياري از اين برنامه ها بود .
حسن ناهيد انساني دوست داشتني ، هنرمند و صميمي مي باشد .حسن ناهيد براي شناساندن موسيقي سنتي و اصيل ايران ، مسافرت هايي همراه با خوانندگان به نامي مثل آقايان : حسين قوامي ، محمد رضا شجريان ، محمود محمودي خوانساري و عبدالوهاب شهيدي به كشورهاي : تركيه ، بلغارستان ، يوگسلاوي ، ايتاليا ، فرانسه ، بلژيك ، هلند ، آلمان ، اتريش نموده است و در برنامه هايي تحت عنوان كنسرت سازهاي ملي ايران شركت كرده است .
پریسا - خواننده
پریسا از زبان خویش می گوید:
تحصيل موسيقى سنتى ايران را به طور جدى و مستمر در خدمت پدر آغاز كردم. هنوز دو سالى از آموزش من نگذشته بود، كه ايشان براى آغاز كار حرفه‌اى، مرا به وزارت فرهنگ و هنر وقت معرفى كردند. ولى كار آموزش من زير نظر مستقيم ايشان و تا سال‌ها پس از آغاز كار حرفه‌اى ادامه داشت
همكارى من با وزارت فرهنگ و هنر مدت پنج سال ادامه داشت، كه در اين مدت برنامه‌هايى در تلويزيون اجرا كردم و كنسرت‌هايى در تهران و بعضى شهرستان‌ها و نيز همراه با گروه‌هاى مختلفي كه در آن وزارتخانه فعال بودند، كنسرت‌هايى در خارج از كشور براى معرفى موسيقى سنتى ايران اجرا كردم. تصور مي‌كنم اين كنسرت‌ها بين سال‌هاى 1347 تا 1352 بوده است
در سال 1352 ازدواج كردم و درست دو ماه بعد از آن از طرف مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى ايران (وابسته به سازمان راديو تلويزيون) كه به ابتكار و مديريت استاد دكتر داريوش صفوت پايه‌گذارى شده بود، به همكارى دعوت شدم و همراه با گروهى از موسيقيدانان مركز، عازم سفرى به بلژيك و فرانسه براى اجراى كنسرت شديم
به اين ترتيب همكارى من با مركز حفظ و اشاعه موسيقى آغاز شد و از سال 1352 تا 1357 كه آخرين سال فعاليت حرفه‌اى من بود، به مدت پنچ سال ادامه داشت. در اين دوران در محضر استاد دوامى نيز با سبك اجراى تصنيف‌هاى قديمى و آواز سنتى آشنايى پيدا كردم. مجموعه فعاليت‌هايى كه در اين دوران انجام شد عبارتند از شركت در سه جشن هنر شيراز، اجراى چند برنامه در تلويزيون، دانشگاه تهران، باغ فردوس، تئاتر شهر و اجراى كنسرت‌‌هاى متعدد در خارج از كشور.
در اواسط سال 1357 جهت شركت در «فستيوال موسيقى آسيا»1 به دعوت «بنياد ژاپن»2 به كشور ژاپن سفر كردم كه شرح مفصل آن در «آواهاى موسيقيايى آسيايى»3 منتشر شده است. در سال 52 ازدواج كردم و فرزندانم سارا، ليلا و دارا به ترتيب در سال‌هاى 53، 58 و 63 متولد شدند. اكنون دختر بزرگم ازدواج كرده و صاحب دو دختر است.
بعد از انقلاب، در سال‌هاى 57 و 58 و به هم ريختن وضعيت موسيقى ايران فعاليت موسيقى من به ناچار متوقف شد و با به دنيا آمدن فرزند دوم و سومم تمام توجه و وقت من صرف خانواده‌ام گرديد. در سال 70 مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى مجددا از من دعوت كرد كه در آن مركز به خانم‌ها آواز ايرانى تعليم بدهم. با توجه به اين كه خانم‌ها در هيچ كجا اجازه ابراز وجود در زمينه موسيقى و بخصوص در رشته آواز نداشتند، به نظر مي‌رسيد قدم مثبتى برداشته شده است. بنابراين، همكارى با آن مركز را بيفايده ندانستم و دعوت را پذيرفتم.
فكر مى‌كنم سه يا چهار سال با آن مركز، كه فضايش با فضاى قبلى بسيار متفاوت بود همكارى كردم و شاگردان زيادى در اين مدت با موسيقى دستگاهى ايران آشنا شدند. به هر حال همكارى من با مركز ادامه داشت، تا زمانى كه براى اولين بار در سال 1995 ميلادى با گروهى عازم سفر خارج از كشور شديم و كنسرت‌هايى در اكثر كشورهاى اروپايى اجرا كرديم، كه بسيار مورد استقبال هموطنان عزيز مقيم خارج از كشور قرار گرفت. همكارى من با مركز، پس از بازگشتم به ايران قطع شد و از آن پس به تعليم خصوصى بانوان در منزل خودم ادامه دادم. از آن تاريخ (1995) تاكنون، سفرهاى خارج از كشور من براى شركت در فستيوال‌هاى مختلف بين‌المللى و اجراى موسيقى سنتى ايرانى براى علاقه‌مندان خارج از كشور آغاز شد و ادامه يافت

عماد رام - آهنگساز ، خواننده
نت، سازشناسی و ارکستراسیون ا نزد محمد علی خادم میثاق، و ردیفها را نزد حسن رادمرد فرا گرفت. مدتی نزد نورعلی برومند و "حاج آقا محمد ایرانی مجرد" آموزش دید. در سال 1339 برای اولین بار در ارکستر حسن رادمرد کنسرت داد. در تلویزیون، ارکستر سه نفره ای متشکّل از حسین تهرانی، فرامرز پایور و عماد رام پا گرفت ... از سال هزار سیصدو پنجاه (1350) به سرپرستی یکی از ارکسترهای وزارت فرهنگ و هنر منصوب شد. 25 سال پيش در پی انقلاب در ايران مانند بسياری از هنرمندان ايرانی ناگزير به ترک وطن شد و سرانجام در سال 1382 در کشور آلمان دار فانی را وداع گفت
عماد رام می گوید:"منحنی هنر نسبت به پیشینیان سقوط کرده بود، کار اساتیدی همچون درویش خان، رکن الدین خان و صبا و ... چون مکتبی بود پس از سالها همچنان پا برجا مانده است و کار بعضی از شبه هنرمندان چون سرابی بود، اثری از آثارشان باقی نمانده. مکتبیها به دنبال هنر بودند، دود چراغ می خوردند و دو زانو دستِ ادب بر سینه در برابر استادان می نشستند، لذا آثارشان نیز پایدار ماند و شبه هنر مندان از لوح دلها زدوده شدند. من گاهی برای اینکه آموزش فرهنگی و اخلاقی بگیرم نزد شادروان اسماعیل مهرتاش می رفتم، روزی نقل کرد "در هنگام جوانی که من و علی اکبر شهنازی برای مشق تار خدمت درویش خان می رفتیم، روزی از قسمت روابط فرهنگی ایران و فرانسه پاکتی آوردند که محتوی یکصد تومان بود. در آن زمان یکصد تومان فوق العاده ارزش داشت و اگر کسی در کوچه ای صد تومان پول داشت آن کوچه به کوچه صد تومانیها معروف می شد. درویش خان گفت:"گمان نمی کنم که فرهنک و کار فرهنگی پاداش داشته باشد." و از قبول پول امتناع ورزید. پس از ساعتی در همان جلسه رو کرد به حاجی علی اکبر خان که نسبتآ ثروتمند بود و ماهانه سه تومان بابت حق التدریس می پرداخت و گفت: "پول داری حق التدریس ماه آینده خود را بپردازی؟" و پس از اینکه سه تومان را که مبلغ نسبتآ قابل توجهی بود گرفت، نوکرش را صدا زد و گفت:"این سه تومان را بده این همسایه ارمنی که امروز زنش مرده و پول کفن و دفنش را ندارد." حالا شما این را مقایسه کنید با کسانی که اسم خود را هنرمند گذارده بودند و شبها به کاباره ها و ... هجوم می آوردند برای انباشتن جیب خود. و این تفاوت بود که هنر امثال درویش خان را ماندنی کرد و هنر اینان را به زباله دانی فرستادند.":(چهرهای موسیقی ایران؛ شاپور بهروزی؛کتابسرا؛ صص 3 - 280


هوس ساده دلي دارم و گفتارش راهمه افسانه بگذشته و ديدارش راهوس آن همه پيوند که با جانم بستهوس آن همه سوگند دل آزارش را* * *گوينده: (ديده بگشا که آمدم از راهآمدم تا کنار تو باشمصاف و صوفي شدم (2)تا نفسي شمع شبهاي تار تو باشمبه چشمانت نگاهي گنگ گويد قصه اي پنهاننمي داني چي مي خواند به گوشم نغمه هاي اونمي بيني چه مي بينم در آن جادوي افسونکارنمي خواهي بگويي راز خود را با صفاي او )* * *من آن مرغم که شوق خواندم نيستچه گويم، آنکه مي فهمد مرا کيست؟روم زين پس به خاموشي گرايمشراب عاشقي يک جرعه کافيستخدايا، خدايادلم زندوني زندون عشقهغمم گنجينه پنهون عشقه* * *گوينده :( بگو ، پنهان مکن، با من بگو نا گفتني ها رامرو، مرو، بنشين، ببين من هم به دل افسانه ها دارمزبانت را نمي فهمند خلقامّا خدا داند، که من با شمع شعرتتا سحر پروانه ها دارمچه مي گويي، چه مي خواهي، بگو اي شعله جانکاهبگو بر جان من آتش مزن، بازي مکن ديگر )* * *مرا مست مي غم کرد و بگريختدلم را غرق ماتم کرد و بگريختدريغا ساقي افسونگر منشبي افسون به جامم کرد و بگريختخدايا، خداياشب هجرون چرا پايون ندارهسر شوريده اُم سامون نداره
امين الله رشيدي : خواننده
امين الله رشيدي در طلوع يكي از روزهاي ارديبهشت ماه 1304 شمسي در روستاي زيبا و مصفاي راوند كاشان از پدري كشاورز و مادر شاعرزاده و شاعر منش (دختر اديب بيضائي كاشاني)متولد شد.در چهار ماهگي او را به كاشان آوردند و تحصيلات ابتدائي و متو سطه را در آنجا به پايان رساند و بلافاصله پس از پايان تحصيل در يكي از دفاتر اسناد رسمي كاشان مشغول كار شد.او در ضمن تحصيل ، نقاشي قالي ايراني را نزد استادان آن زمان، آقايان:محمد دبير الصنايع و حسن نقشپور اراكي فرا گرفت و در زماني كوتاه تا مرحله ي طراحي و ابتكار پيش رفت و در حين نقاشي نيز با مقدمات نوازندگي تار نزد نقشپور نامبرده كه تار را در نهايت شيريني مي نواخت ،آشنا شد و در سال 1325 به تهران نقل مكان يافت
رشيدي با موسيقي به اصطلا ح كلا سيك (رديف آواز ايراني )از راه شنيدن صفحات قديم گرامافون و خوانندگان دهه 1320 راديو ايران آشنا گرديد و در اوائل ورود به تهران چند گاهي در كلاس هاي شبانه هنرستان موسيقي (تالار وحدت كنوني )اصول نت خواني را نزد آقاي موسي معروفي و يكي دو ماه نيز در كلاس موسيقي مسعود معارفي و تئوري آواز را نزد دكتر مهدي فروغ در هنرستان نامبرده آموخت و با يادگيري نت،تار را رها كرد و از آن پس نت آهنگ هايي را كه مي ساخت بدون استفاده از ساز بروي كاغذ مي آ ورد در سال 1328 رشيدي از طريق استاد گرانقدر موسي معروفي به آقاي عليمحمد ميثاق ،رهبر يكي از اركسترهاي راديو ايران معرفي شد و از همان سال به عنوان خواننده وآهنگساز فعاليت خود را در راديو آغاز نمودو اولين بار ترانه (رنج جدايي)از ساخته هاي زنده ياد موسي معروفي را در مايه افشاري با اركسترنامبرده در راديو اجرا كرد و همزمان،مدتي نيز در برنامه هاي موسيقي ارتش (كه شب هاي جمعه ساعت هفت و نيم بعد از ظهر از راديو ايران پخش مي شد) در اركستر به سرپرستي هنرمند گرامي علي تجويدي مي خواند و در چند برنامه راديويي محمد بهارلو نيز شركت نمود.در سال 1336 شمسي با دختري از كاشان ازدواج نمود كه حاصل آن دو فرزند دختر و پسر (افسانه وصبا)است كه آنان نيز از ذوق موسيقي بهره يي بسزا دارند.در سال 1344 بنا به مقتضيات شغلي از راديو استعفا داد و اين داستان تا ثر انگيزي دارد كه در اينجا مجال گفتن آن نيست
رشيدي در مدت فعاليت در راديو ايران در حدود 100 آهنگ ساخت كه شعر بعضي از آن ها را نيز خود مي سرود (براي نمونه شعر ترانه ي دريا )اما بيشترين شعر آن آهنگ ها را شاعران گرانمايه ،آقايان :تورج نگهبان ،بيژن ترقي ،مهرداد اوستا ،فريدون مشيري ،رضا ثابتي ،نظام فاطمي،ابوالقاسم حالت ،نواب صفا،عبداله الفت ،پرويز وكيلي و غيره سروده اند و اكثرا به سيله اركسترهاي شماره ي 1و2 راديو ايران با نوازندگي و همكاري هنرمندان ارجمند آقايان : حبيب اله بديعي ،پرويز يا حقي،مهندس همايون خرم ،عباس شاپوري ،محمد مير نقيبي،انو شيروان روحاني ،ولي اله البرز،ياوري،حدادي و ديگر عزيزان و با نظارت و سرپرستي استادان :مشير هما يون شهردار و حسينعلي ملاح ضبط و پخش شده است شيوه ي رشيدي در خوانندگي و آهنگسازي ،مرز ميان سنت و نوگرايي مي باشد و به قول خودش حد وسط را انتخاب كرده است او مي گويد : " اگراين ميانه روي و اعتدال در تمام امور دنيا جاري بود چهره ي جهان و زندگي خيلي زيباتر و مطبوع تر از آنچه تاكنون هست مي بود "
رشيدي در شاعري و نويسندگي و نقد نيز دستي دارد و مقالاتي از او در مطبوعات سالهاي قبل به چاپ رسيده كه آخرين آنها نقدي است بركتاب ( شعر نو از آغاز تا امروز ، تاليف محمد حقوقي از انتشارات مؤسسه فرانكلين ) كه در شماره 10سال 52 مجله وحيد چاپ شده و اكنون نيز سفرنامه يي به نام ( از كاشان تا كاناري ) آماده براي انتشار دارد . رشيدي درباره موسيقي كلاسيك و رديف آواز كه سينه به سينه به ما رسيده و تا اين زمان حفظ شده و خوشبختانه كاملترين آن به وسيله شادروان استاد موسي معروفي به صورت نت در آمده است ،نظرياتي دارد،منجمله معتقد است كه در اجراي آوازها ،به شرط حفظ اصالت ايراني و به خصوص تلفيق آن با شعرپارسي بايد شيوه يي نو ايجاد كرد و از تكرار مكررات آن هم به طور گسترده امساك نمود و همچنين او،نسبت به كلمات والا و ارزشمند (هنر )و (هنرمند)كه دست اندركاران و به تبع ايشان مردم عادي بدون ضابطه و بي محابا ،به هر چيز و هر كس اطلاق مي كنندودست و دلبازانه مي بخشند،وسواس و حساسيتي خاص دارد.او به اعتبار قول بزرگان و هنرشناسان مي گويد:"هنر يعني خلاقيت و هنرمند يعني خلاق و آفريننده .بنابراين اگر در يك اثز هنري (اعم از شعر و موسيقي و نقاشي و غيره)ابتكار و نوآوري به چشم نخورد،به اين معني كه اگر در قطعه شعري يك مضمون نو و در آهنگي حتي يك ملودي جديد و زيبا نتوان پيدا كرد،اين ديگر هنر نيست و صاحب چنين آثاري مستحق لفظ(هنرمند)نه.و بر همين منوال بر چسب كلمه(هنرمند)بخواننده يا نوازنده يا صاحب اثر ديگري كه فاقد شيوه يي نو و ابتكاري و مستقل در كارشان باشند،جايز نيست .بايد به اين مجريان ماهر و مسلط و چيره دست هنرآفرين گفت و با اطلاق كلمه ي (استاد)از آنان تقدير كرد و ارجشان را پاس داشت!"اين هم نمونه يي از اشعار رشيدي با نام هنري(آشنا

"افسانه وجود" آوخ كه شام تيره محنت سحر نداشت نخل اميد و شاخه هستي ثمر نداشت بر ما هماي فرو سعادت گذر نكرد از حال دل بجز من و دل كس خبر نداشت رفتيم گر ز دست،كسي را خبر نشد مرديم گر ز درد،به قلبي اثر نداشت جز اشك چشم و خون دلم در ميان نبود گويي كه خوان هستي از اين بيشتر نداشت كي مي نهاد بار مصائب به دوش ما گردون بنا تواني ما گر نظر نداشت نازم به سخت جاني اين جان بي شكيب كز من به جان رسيد و ز من دست بر نداشت اين يافت زيب هستي و آن شد سوي عدم افسانه وجود حديثي دگر نداشت از زندگي چو مرگ سيه مي گريختم بر چهره گر نشان و صفاي هنر نداشت ديدي كه آخر اين دل دير(آشنا)ي من در دامي اوفتاد كه راه مفر نداشت؟
تار : جليل شهناز
به سال 1300 جليل شهناز ، در شهر افتخارآفرين و هنر پرور اصفهان چشم به جهان گشود ، پدرش علاقه وافري به موسيقي سنتي ايران داشت و هر روز منزلش محفلي گرم براي دوستداران اين هنر بود . پسر ديگرش حسين شهناز تار را بس دل انگيز مي نواخت ، پدر از همان اوان كودكي مشوق او در ياد گرفتن و نواختن اين ساز اصيل ايراني گرديد ، و به همين سبب جليل را بدست برادرش حسين سپرد تا او را با نواي ساز آشنا كند ، از اين زمان ، جليل بود و حسين و تار كه لحظه اي اين سه دلداده از يكديگر جدا نبودند هر وقت حسين كاسه تار را در آغوش مي گرفت و مي نواخت ، جليل از كنار او دور نمي شد و چون دلداده يي شيدا به پنجه هاي سحار او مي نگريست و در پيچ و تاب نواي آن خواسته هاي كودكي خود را جستجو ميكرد و عطش خود را فرو مي نشاند ايام كودكي سپري شد و دوران جواني فرا رسيد ، هر روز جليل از مدرسه باز مي گشت يكسر به نزد برادر آمده با لحن كودكانه از او مي خواست كه تار بنوازد و حسين هم سخاوتمندانه هر چه داشت در طبق اخلاص نهاده و به او مي آموخت
جليل پس از چندي به تهران آمد و به راديو راه يافت و در اركسترهاي مختلف اين دستگاه شركت جست و پس از مدتي در برنامه " گلها " شركت و يكي از بهترين سليست هاي آن گرديد . جليل شهناز علاوه بر نواختن " تار " كه ساز اختصاصي وي مي باشد با نواختن " ويولون " ، " سنتور " ، " ضرب " نيز آشنايي كامل دارد و آنها را بسيار دلنشين مي نوازد ، نواخته ها و آثار شهناز در موسيقي ايران به خصوص گلها از آثار بزرگ و ممتاز موسيقي ايران است
ويولن : روح‌الله خالقي
روح الله خالقي در سال 1285 در كرمان متولد شد ، سالها شاگرد ممتاز استاد علينقي وزيري و از مفاخر موسيقي ملي ايران بود بهترين سالهاي زندگيش را صرف دل انگيز ترين هنرها كرد و به تشخيص اهل فن موسيقي ايراني و فرنگي ، شناخت او صلاحيت كامل يافت در سال 1325 انجمن موسيقي ملي ، به همت اوتاسيس شد و سه سال پس از آن با تاسيس هنرستان ملي موسيقي به يكي از آرمان هاي هنري كشور ما جامه عمل پوشاند . انتشار آثار متعدد شامل متد و دستورهاي علمي براي تدريس موسيقي ملي خدمت بزرگي به هنر كرد . هم اكنون قطعات آواز ، قطعات اركستري ، اتودها ، آثار ساده مدرسه يي ، كتاب ها و رسالات علمي مانند نظري به موسيقي ، از او به جاي مانده است كه هر كدام داراي ارزش فراواني است .
خالقي علاوه بر رياست هنرستان موسيقي ملي تا هنگام فوتش رهبري اركستر (( گلها )) و عضويت شوراي موسيقي راديو ايران را دارا و مدتها سرپرستي اركستر هاي شماره يك و دو راديو را به عهده داشت . روح الله خالقي در دامان پدر و مادري كه هر دو در نواختن تار مهارت داشتند تربيت يافت ، او نيز از كودكي به موسيقي علاقه مفرطي نشان مي داد ولي پدرش از بيم اين كه مبادا وي از تحصيل عقب بماند او را از اشتغال به موسيقي منع ميكرد . اما روح الله كوچولوي آن روزي، هر وقت خود را در خانه تنها مي يافت با عشق عجيبي كه به موسيقي داشت (( مخفيانه و پنهاني )) تاري را كه بزرگتر از جثه اش بود بغل مي گرفت و مشغول نواختن مي شد !!
بالاخره در نتيجه علاقه خستگي ناپذير وي به موسيقي ، پدرش مجبور شد او را از هفده سالگي در آموختن ويلن آزاد بگذارد بعد از يكي دو سال به محض اينكه مدرسه موسيقي وزيري تاسيس شد اولين شاگرد استاد وزيري بود كه به فراگرفتن موسيقي پرداخت و چون احساس كرد كه موسيقي دان بايستي در درجه اول داراي اطلاعات كافي باشد اين بود كه مجددا در ضمن اينكه موسيقي را ترك نكرد تحصيلات متوسطه خود را در دارالفنون و عالي رادر دانشسراي عالي در رشته ادبيات كه ارتباط بيشتري به موسيقي داشت به پايان رسانيد
خالقي در مدت بيست و هفت سال كه در رشته موسيقي ايراني كار كرد بيش از صد آهنگ و دو جلد كتاب (( نظري به موسيقي )) كه جلد اول آن مربوط به قواعد و اصول كلي موسيقي است و جلد دوم تاريخچه موسيقي و قواعد و اصول موسيقي ايراني است و كتاب ديگري نيز به نام (( هم آهنگي موسيقي )) راجع به توافق و تناسب اصوات نوشته است كه با كمك وزارت فرهنگ و هنر در سالهاي 1316 و 17 و 20 به چاپ رسيده است
ديگر از آثار او علاوه بر تعدادي اتود براي ويولون و عود و تار عبارتست از (( رنگارنگ )) ، ( خالقي در مورد ساختن اين قطعه گفته است : منظور من اين بود كه روي هر يك از دستگاههاي ايراني يك چنين قطعه اي بسازم ، در واقع مبناي كار نو آموزان است . اين فكر بديع اگر جامه عمل بخود به پوشد اساسي براي كار كمپوزيتورهاي آينده به جاي مي ماند . ) اين اثر بطوري كه از نامش مستفاد مي شود همچون گلستاني است كه داراي گلهاي رنگارنگ باشد ، ضرب ها و حركات مختلف اين قطعه و به طور كلي فرم و يا پيكره آن واجد اين امتياز است كه آن را مبناي كار قرار بدهند به علاوه آهنگهاي : (( يار رميده )) ، (( وعده وصال )) ، (( پيمان شكن )) ، (( نغمه نوروزي )) ، (( بهار عشق )) ، (( مستي عاشقان )) ، (( شب جواني )) ،(( شب من ))و (( اميد زندگاني )) ‌تصانيفي است كه توسط اين موسيقي شناس عاليقدر ساخته شده است
مرحوم خالقي در موسيقي سخت پيرو استادش مرحوم كلنل علينقي وزيري بود وهمواره اعتقاد داشت كه وزيري خدمتي به موسيقي اين كشور كرده است كه تابحال احدي به هيچيك از صنايع ظريفه اين مملكت نكرده است و مي گفت تا موسساتي وجود نداشته باشند كه بدان وسيله بتوان اين روش ترويج كرد زحمات وزيري آن چنان ثمر بخش نخواهد بود

پرويز ياحقي : نوازنده ی ویلون
پرويز صديقي پارسي ( معروف به پرويز ياحقي ) در سال 1315 شمسي در تهران خيابان صفي عليشاه تولد يافت پدر پرويز از مردان روشن فكر و تحصيل كرده زمان خود بود .
پرويز كه از كودكي دل و جانش با نوارهاي دل انگيز موسيقي آشنا شده و اعصاب ظريف و حساسش با ساز و نوا كوك شده بود هيجاني زائدالوصف براي فراگيري موسيقي از خود نشان مي داد .
روح بزرگ و پر التهاب وي آرامش را از او صلب نموده درصدد دستيابي به سازي بر آمد ، شايد آسان ترين سازي كه در ايام كودكي مي توانست در اختيار او قرار بگيرد ني لبك كوچك و ظريفي بود كه تهيه آن براي او چندان دشوار نبود .
او سعي داشت نغمات دلنشيني كه در فضاي خانه و در كلاس درس استاد به گوش مي رسيد با ساز كوچك خود اجرا نمايد .
استاد كه همشيرزاده خود را چنين شيفته و دلباخته موسيقي مي ديد و از دور و نزديك متوجه حالات او بود در انتظار فرصت مناسبي بود كه مشكلات را از سر راه وي بردارد و رضايت پدر و مادر او را براي تقديم هنرمندي بزرگ به عالم موسيقي جلب نمايد ، اين تصميم استاد روزي به مرحله عمل در آمد كه پرويز در حالي كه بيش ازهفت سال نداشت وارد كلاس موسيقي وي شده درغياب استاد ويلن را برداشته و با نگاهي عاشقانه بدان مي نگريست ، مخالفت مادر پرويز از دست زدن به ويولون استاد را به وساطت واداشته ، با لحني مشفقانه و بسيار ملايم كه در طبيعت آن استاد ارجمند بود همشيره خود را از تحكم به فرزند باز مي دارد و از همان روز مبادرت به تعليم وي مي نمايد علاقه و استعدادشگرف پرويز در فراگيري (( نت )) و ملودي هاي گوناگون موسيقي باعث حيرت استاد شد . و مي ديد كه دوره هاي رديف اول موسيقي را كه شاگردان ديگر دوران زيادي را صرف آموختن آنان مي كنند به سرعت طي كرده و در حالي كه از نظر سن و قد و قامت از همه آنان كوچكتر است در فراگيري دروس به آنها كمك مي كند.
دوره آموزش رديف هاي پنجگانه ديگر استادكه عبارت از پيش در آمدها ، چهار مضراب ها ، آهنگ هاي ضربي و دستگاههاي موسيقي ايراني بود و تا دوره عالي به انجام مي رسيد يكي از ديگري طي شد در حالي كه پرويز بيش از 11 سال از سنين عمرش نشده بود .
منزل استاد ياحقي كه در آن زمان محل اجتماع و رفت و آمد موسيقيدانان بزرگي نظير استادان : ابوالحسن صبا ، مرتضي محجوبي ، علي اكبر شهنازي ، رضا محجوبي ، حسين تهراني ، رضاقلي ظلي،مرتضي ني داود و غيره بود موقعيت خاصي براي دانشجويان موسيقي فراهم آورده بود .
پرويز از اوان كودكي و نوجواني با يكايك اين استادان از نزديك آشنا شده با سبك و سياق نوازندگي و خوانندگي آنها آشنا گرديد و مورد تشويق يكايك آنان قرار مي گرفت . از جمله استاد ابوالحسن صبا كه متوجه نبوغ و استعداد خارق العاده وي شده از استاد او خواسته بود كه چندي هم در نزد وي كار كند . پرويز با اشتياق فراوان اين پيشنهاد را پذيرفت و مدت 2 سال نيز نزد استاد صبا به فراگيري رديف هاي ايشان اشتغال داشت .
پرويز صديقي كه در اين هنگام فاميل ياحقي را زينت بخش نام خود كرده و الحق انتخاب بجا و شايسته اي هم بوده همراه با استاد خود پا به راديو مي گذارد و به عنوان نوازنده خردسال در برنامه هاي راديو قطعاتي اجرا مي كند .
پرويز همكاري اش را تا 18 سالگي با راديو ادامه داد ، در آن هنگام به دعوت داود پيرنيا آهنگي را بنام : (( اميد دل من كجايي )) با صدايي استاد غلامحسين بنان براي اجرا در برنامه (( گلها )) ساخت كه اعضاي اركستر اين برنامه ابوالحسن صبا ، حسين ياحقي ، مرتضي محجوبي ، علي تجويدي ، حبيب الله بديعي ، مير نقيبي ، زرين پنجه ، حسين تهراني ، وزيري تبار و پرويز ياحقي بودند . همانطور كه از اسامي اعضاي اين اركستر پيداست انها از نوابغ موسيقي ملي ايران بودند و اين موفقيتي بي نظير براي جوان هجده ساله يي مثل پرويز ياحقي بود و همين امر موجب تشويق و دلگرمي او شده ، نهال پر برگ و بار استعداد او هر روز از روز قبل شكوفا تر مي شد .
پرويز ياحقي رفته رفته ، آهنگساز و تكنوازي پر قريحه و خلاق شده بود كه در كار تكنوازي ويولون ، تلفيقي از تكنيك قوي و لطافت و ظرافت خاص و بديعي را ارائه مي داد به طوري كه نواختن ويولون را در حال و هواي موسيقي اصيل ايران به اوج كمال خود رساند.
شادروان جواد بديع زاده ، در يكي از يادداشت هاي خود درباره پرويز مي نويسد:
(( طبيعت هر چندين سال و يا چندين قرن يكبار به درست كردن آدم هايي خارق العاده دست مي زند ، پرويز ياحقي از آن آدم هايي است كه كمتر از دست طبيعت هم ساخته است تا نظير او را با چنين استعداد عجيبه يي خلق كند . ساز وي بيشترين اثرها را در جان و مغز و دل من داشته و خوشبختانه پرويز ياحقي جرو آنهايي است كه به پا برجا ماندن موسيقي ايراني و رونق آن كمك هاي دو چندان كرده و به آن دسته از متخصصين نشان داده كه بيرون بردن اين ساز از موسيقي ايراني تا چه اندازه يي از جلال و ظرافت و قدرت و زيبايي موسيقي ايراني خواهد كاست )) .
پرويز ياحقي با بسياري از شعرا و تصنيف سازان بنام مثل : رهي معيري ، تورج نگهبان ، اسماعيل نواب صفا ، معيني كرمانشاهي همكاري داشته ، ولي دوستي ديرينه يي كه وي با بيژن ترقي از زمان هاي نوجواني داشته بيش از نود تصانيف آهنگهاي او را سروده و سال هاي سال با هم همكاري داشته اند . بيژن ترقي درباره ياحقي مي گويد :
(( پرويز ياحقي يا به قولي ، كاروانسالار موسيقي ايران ، يكي از خورشيدهاي درخشان هنر اين سرزمين است كه از آغاز جواني در رفيع ترين قله هاي هنر اصيل موسيقي ايران درخشيدن گرفت . او با پنجه هاي سحر آميز و پر اسرار خود كه از سرچشمه فياض و لايتناهي نبوغ و پشتوانه هاي وراثت اصيل خانواده هنرمندش متاثر است ، دلنشين ترين نغمات آسماني را به گوش دلباختگان عالم خاك رسانيد .
نواي دلنشين و پر زمزمه جويباران مانند است كه صفا و خرمي از آن مي تراود و گاه به صداي بغض گريه عاشقي مي ماند كه سوز و درد از آن مي بارد .
پرويز ياحقي در احياي هنر موسيقي اصيل و سنتي ايران و زنده كردن گوشه هاي پربار و غني دستگاههاي آن نمايان نقش ويولون در ساز و تكنوازي كه داراي سبكي ابتكاري و بديع است ، سهم چشم گير و بسيار موثري را به خود تخصيص داده است . چرا كه در اجراي موسيقي ملي ، از ويولون تنها در اركستر ها و كارهاي دسته جمعي استفاده مي شد ليكن او توانست با استفاده از سيم هاي بم و مهجور ويولون ، به قدرت تاثير و وسعت هر چه بيشتر آن بيفزايد . ديگر از شاهكارهاي اين هنرمند خلاق ساختن و اجراي چهار مضراب هاي مختلف در قطعات موسيقي ايراني است ، و چيره دستي او در هنر آهنگسازي و تنظيم اركستر براي آهنگهاي ايراني كه در طول بيست و پنج سال اخير موثرترين و شيواترين ترانه ها و قطعات آهنگين را از خود به يادگار گذارده ، كه هيچگاه با گذشت زمان فراموش نخواهد شد)).
پرويز ياحقي هنرمندي است حساس ، زود رنج ، مهجور و گوشه گير و انزواطلب ، صريح و بدون رودربايستي با همه ومجموع همين هاست كه اگر كسي سال ها با وي آشنا و دوست باشد ، پرويز حرفش را رك و پوست كنده به او مي زند و اين موجب بعضي قضاوت هاي عجولانه درباره وي شده و از طرفي چون خودش سال ها خبرنگار بود و با مطبوعات همكاري داشت و خلاصه اهل قلم و مطالعه مي باشد ، كمتر نوشته يي را به خصوص در مورد موسيقي ، آن هم موسيقي اصيل ايران از اشخاص قبول دارد ، به همين جهت با هركسي به صحبت در اين باب نمي نشيند و اصولا نظر خاص خود را دارد و با تمام ذرات وجودش به موسيقي اصيل و سنتي ايران عشق مي ورزد و معتقد است كه بايد در حفظ و توسعه اين گنجينه گرانبها كه يادگار و ميراث فرهنگ صوتي اجداد ما ايرانيان است همواره كوشا باشيم .
روانش شاد_یادش گرامی
محمد شيرخدايي : نوازنده قره ‌ني
محمد شير خدايي به سال 1305 در محله بازارچه سعادت تهران در يك خانواده متدين چشم به جهان گشود ، پدرش حاج مير جواد كاشاني كه مردي مذهبي بود هميشه مدت 6 ماه از سال را در كربلا بود و 6 ماه ديگر را در تهران به سر مي برد . يك روز محمد كه طفلي بيش نبود در محله شان با بچه هاي هم سن و سال خود مشغول بازي كردن بود كه شخص دوره گرد ژوليده مو و سيه چرده و قوزي با (( ني لبك )) خود ، آهنگي محزون مي زد و مي رفت ، او بازي را رها كرده و دنبال او مي رود و گم مي شود و همين امر سبب مي شود تا شب كتك مفصلي از پدرش بخورد . ازاين قضيه چندي مي گذرد تا پدرش مجددا عازم كربلا مي شود و او كه عشق نواختن (( ني لبك )) در وجودش خانه كرده بود ، در غياب پدر موقع رامغتنم شمرده و از مادرش مبلغ سي شاهي مي گيرد و يك (( ني لبك )) مي خرد و مدت دو ماه پيش خود مي زند تا اين كه پدرش از سفر مي آيد و وقتي مي فهمد كه محمد (( ني لبك )) مي نوازد ، (( ني ))او را شكسته و سيلي محكمي به گوش او مي زند و مي گويد : (( مي خواهي مطرب شوي ؟ )) ولي محمد جوابي نداشت كه به او بدهد و صبر مي كند تا او دوباره به سفربرود و همين كه پدر به كربلا مي رود ، او از عمه اش كه وي را بسيار دوست مي داشته ، پول گرفته و يك (( ني لبك )) ديگر مي خرد و شروع به تمرين مي كند ، محمد در اين هنگام در كلاس سوم دبستان ثريا واقع در محله سيد نصرالدين خيابان خيام درس مي خواند كه وارد پيش آهنگي شد و در آنجا بود كه به او فلوت ياد دادند و اولياء آنجا متوجه هوش و ذوق او در نواختن اين ساز شدند و چون زود به اين ساز آشنايي پيدا كرد ، خودش معلم شاگردان شد و يك دست لباس پيش آهنگي به عنوان كادو به او دادند در كلاس پنجم ابتدايي بود كه مدرسه موزيك اعلام كرد پنجاه نفر شاگرد جهت يك دسته اختصاصي مي خواهد او با برادر بزرگش اين مطلب را در ميان گذاشت و او محمد را تشويق مي كند تا در اين مدرسه نام نويسي كند ولي شهريور 1320 و وقايع مربوط به آن پيش مي آيد و مدرسه بهم مي خورد تا اين كه در هنرستان عالي موسيقي ثبت نام مي كند و در سلك شاگردان آن هنرستان در مي آيد ولي يك روز آقاي كلنل وزيري سرپرست و روح اله خالقي معاون هنرستان ، اعلام مي كنند كه هر كس ساز بادي مي زند بايد تار هم بنوازد و در نتيجه او با اين ساز هم آشنايي پيدا كرد
شير خدايي در سال 1324 سوليست راديو شد و صداي سازش از راه راديو پس از اعلام نام او توسط گوينده به گوش پدرش كه در عراق بود مي رسد و او پس از مراجعت به تهران به مادر او مي گويد : (( آخرش اين پسر مطرب شد ! )) و مدت يك سال با او حرف نمي زد ، تا اين كه عاقبت او را مي بخشد شير خدايي با اركسترهاي انجمن موسيقي ملي ، به رهبري روح اله خالقي ، اركستر بزرگ راديو ، به رهبري ابراهيم خان منصوري ، استاد مهدي خالدي ، مجيد وفادار و ... همكاري داشته و درباره به وجود آمدن آرم (( گلهاي جاويدان )) روزي مرحوم داود پيرنيا به او مي گويد براي ضبط چند گوشه از دستگاههاي موسيقي ايراني با (( قره ني )) به اداره هنرهاي زيبا بيايد و او به آن اداره مي رود ، استوديوي ضبط آنجا كه يك اتاق كوچك بود و هنوز (( اكو )) به ايران نيامده بود درهاي (( كاريدور )) ها را بستند و او دربيرون استوديو به اتاق فرمان مي رود و ضبط مي شود . يك ماه بعد داود پيرنيا آن را آرم برنامه هميشه جاويد (( گلهاي جاويدان )) قرار مي دهد . او اولين برنامه (( گلهاي جاويدان )) را باذ همكاري : غلامحسين بنان ، حسين ياحقي ، علي تجويدي ، لطف اله مجد ، حسين تهراني اجرا كرد و بعدا با آقايان : استاد صبا ، محجوبي ، خالدي ، ورزنده همكاري داشته . او مدتها سمت كارشناس هنرهاي شبانه روزي استانهاي : كرمان ،سيستان و بلوچستان و مازندران را به عهده داشت و همين امر موجب گرديده بود كه در فعاليت هاي او در راديو وقفه ايجاد شود . محمد شير خدايي ، آهنگهاي بسياري ساخت كه از ميان آنها بيشتر به : (( مادر )) ، (( صداي عشق )) و (( چرا نگفتي )) علاقمند است
پرويز مشكاتيان: نوازنده سنتور
پرويز مشكاتيان در 24 ارديبهشت 1334 در نيشابور چشم به جهان گشود ، جهاني كه با گشودنش شنودن آواي مترنم و سرمست سرچشمه ها و دشت هاي بينالود از يك سو ، و از ديگر شيهه سواران و تاراج تاران و مغولان و... آنچه كه بر نيشابور رفته بود ، را براي او ناگزير مي كرد .
مشكاتيان از 6 سالگي به فراگيري موسيقي پرداخت ، از ابتدا علاقه وافري به سنتور پيدا نمود و به علت ارتباط مداوم با استاد خود ( پدرش حسن مشكاتيان ) در 8 سالگي اولين كنسرت خود را در يك مراسم گرد هم آيي دانش آموزان مدرسه امير معزي نيشابور انجام داد . مشكاتيان از كودكي متوجه ارتباط تنگاتنگ ادبيات منظوم و منشور ايران با راهي كه برگزيده بود شد و در اين راه نيزپدرش راهنماي او بود . از دوران دبيرستان در اردوهاي رامسر شركت مي جست و در مسابقات آموزشگاههاي سراسر كشور ركورد دار بود . پرويز مشكاتيان پس از اتمام تحصيلات متوسطه وارد دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران شد . رديف عالي موسيقي ايران (( رديف آقا ميرزا عبدالله )) را در دانشگاه نزد استاد فقيد نور علي خان برومند و دكتر داريوش صفوت آموخت . همزمان با اين آموزشها از محضر اساتيدي چون : دكتر محمد تقي مسعوديه ، شادروان عبداله خان دوامي ، شادروان سعيد هرمزي ، شادروان يوسف فروتن نيز بهره گرفت . او همچنين در مركز حفظ و اشاعه موسيقي سنتي ايران به عنوان سرپرست گروه و استاد سنتور مشغول كار شد . پرويز مشكاتيان در آزمون باربد كه ابتكار استاد نور علي خان بر پا شده بود در رشته سنتور به مقام اول با ( پشنگ كامكار ) و در كل آزمون به مقام ممتاز با ( داريوش طلايي ) دست يافت .
مشكاتيان پس از استعفا از راديو تلويزيون ، به اتفاق چند تن از موسيقيدانان ، موسسه فرهنگي و هنري چاووش را بنياد نهادند . او به عنوان سرپرست گروه و استاد رشته سنتور مشغول خدمت به هنرجويان موسيقي شد . مشكاتيان داراي قريحه يي ذاتي است ، او به گفته دست اندر كاران موسيقي قدرت خارق العاده ايي در تصوير سازي و تبحر زيادي در انواع ريتم و خاصه آهنگسازي روي اغزال و اشعار مورد علاقه اش دارد
غلامحسين بنان : خواننده
در ارديبهشت ماه سال 1290 خورشيدي در تهران خيابان زرگنده ( قلهك ) ؛ در خانواده يي متعين و صاحب جاه ، به دنيا آمد . پدرش كريم خان بنان الدوله نوري و مادرش دختر شاهزاده محمد تقي ميرزا ركني ( ركن الدوله ) برادر ناصر الدين شاه يا پسر محمد شاه قاجار بود . از شش سالگي بنا به درخواست و توصيه استاد ني داود به خوانندگي و نوازندگي ارگ و پيانو پرداخت و در اين راه از راهنمايي هاي مادرش كه پيانو را بسيار خوب مي نواخت بهره ها گرفت ، اولين استاد او پدرش بود و دومين استاد ، مرحوم ميرزا طاهر ضياء ذاكرين رثايي و سومين استادش مرحوم ناصر سيف بوده اند .
بنان در سال 1321 خوانندگي در راديو را آغاز كرد ، در آن زمان ، شادروان روح اله خالقي مسئوليت موسيقي راد يو را بر عهده داشت ، روزي كه بنان با عبدالعلي وزيري جهت امتحان به راديو مي رود در دفتر روح اله خالقي ، ابوالحسن صبا هم نشسته بوده ، از بنان مي خواهند كه براي ايشان قطعه يي بخواند و او (( در آمد سه گاه )) را آغاز مي كند و صبا هم با ويولون او را همراهي مي كند. هنوز (( در آمد )) تمام نشده بود كه خالقي به صبا مي گويد : (( شما نواختن ويولون را قطع كنيد )) و به بنان اشاره مي كند (( گوشه حصار )) را بخواند و بنان بدون اندك مكثي ، با چنان مهارت و استادي (( در آمد حصار )) را مي خواند و به (( سه گاه )) فرود مي آيد كه روح اله خالقي بي اختيار برخاسته و او را در آغوش گرفته و مي بوسد و آينده وي را در هنر آواز درخشان پيش بيني مي كند .
(( صداي بنان ، بسيار لطيف و شيرين ، زيبا و خوش آهنگ است ، كوتاه مي خواند ولي در همين كوتاهي ، ذوق و هنر بسيار نهفته است ، غلت ها و تحريرهاي او چون رشته مرواريد غلطاني ، به هم پيوسته و مانند آب روان است . من از صداي او مسحور مي شوم ، لذتي بي پايان مي برم كه فوق آن متصور نيست ، تصور نمي كنم خواننده يي به ذوق و لطف و استعداد بنان در قديم داشته باشيم ، و به اين زودي ها هم پيدا كنيم ... بنان در موسيقي ما از گوهر گرانبها هم گرانبها تر است .))
از سال 1321 صداي غلام حسين بنان ، همراه با همكاري عده يي از هنرمندان ديگر از راديو تهران به گوش مردم ايران رسيد و ديري نگذشت كه نام بنان زبانزد همه شد و شيفتگان فراواني در سراسر كشور پيدا كرد . خالقي او را در اركستر انجمن موسيقي شركت داد و با اركستر شماره يك نيز همكاري را شروع كرد و از بدو شروع برنامه هميشه جاويد (( گلهاي جاويدان )) بنا به دعوت استاد ارجمند داود پيرنيا همكاري داشت . بنان در طول فعاليت هنري خود ، حدود 450 آهنگ را اجرا كرد و آنچه كه امتياز مسلم صداي او را پديد مي آورد ، زير و بم ها و تحريرات صداي او است كه مخصوص به خودش مي باشد بنان نه تنها در آواز قديمي و كلاسيك ايران استاد بود ، بلكه در نغمات جديد و مدرن ايران نيز تسلط كامل داشت . تصنيف زيبا و روح پرور (( الهه ناز )) او بهترين معرف اين ادعا مي باشد .
غلامحسين بنان به سال 1315 خورشيدي به سمت بايگان در اداره كل كشاورزي استخدام شد و بعد از چندي به شركت ايران بار كه مركز آن در اهواز بود منتقل گشت . پس از چند سال به معاونت آن اداره منصوب گرديد . در سال 1321 به تهران آمد و بنا به پيشنهاد مرحوم فرخ كه وزير خواربار بود ، به سمت منشي مخصوص وزير به كار پرداخت . بهد از تغيير كابينه ، به اداره كل غله و نان منتقل شد و چندي كفالت اداره دفتر و كارگزيني و مدتي هم مسئوليت تحويل كوپن نان تهران را برعهده داشت . در سال 1332 به پيشنهاد شادروان خالقي به اداره كل هنرهاي زيباي كشور منتقل شد و به استاد آواز هنرستان موسيقي ملي به كار مشغول گرديد و در سال 1334 رئيس شوراي موسيقي راديو شد .
برنامه هاي متعدد و گوناگونی از اين خواننده بزرگ و هنرمند به يادگار مانده است .
غلامحسين بنان مدتها بود كه به ناراحتي جهاز هاضمه مبتلا شده بود از طرف ديگر حنجره اش نيز آمادگي بيان نياز هاي درونيش را نداشت و به همين دليل اندك اندك از خواندن اجتناب ورزيد و از صحنه هنر كناره كشيد و ديگر حدود بيست سال آخر عمر را تقريبا فعاليت چشم گيري نداشت و روز به روز ناراحتي جهاز هاضمه او را بيشتر رنجور مي كرد و متاسفانه كوشش هاي پزشكان و خاصه مراقبت ها و از خود گذشتگي هاي پري بنان همسر وفادار و مهربانش هم موثر نيفتاد و سرانجام در ساعت 7 بعد از ظهر پنجشنبه هشتم اسفند ماه 1364 خورشيدي در بيمارستان ايرانمهر قلهك جهان را بدرود گفت . روانش شاد باد
استاد حسن كسايي : نوازنده بزرگ نی
حسن كسايي در سال 1307 شمسي در خانواده تاجر پيشه يي در اصفهان تولد يافت، پدرش حاج سيد جواد كسايي كهيكي از بازرگانان بزرگ و سرشناس اصفهان بود به موسيقي سنتي ايران عشق مي ورزيد و به همين دليل ، هنرمندان ممتاز كشور در خانه وي رفت و آمد داشتند كه كسايي از هنگام طفوليت با آنان مانوس مي گردد و به موسيقي علاقمند مي شود . حسن كسايي از صدايي خوش نيز برخوردار بود كه ابتدا نزد استاداني چون : تاج و اديب به فراگيري آواز مي پردازد ولي از دوازده سالگي بنا به توصيه و راهنمايي پدر ، به فرا گرفتن ني نزد استاد مهدي نوايي مي پردازد و چند ماهي كه از محضر استاد برخوردار مي شود بقيه را براثر استعداد و كوششهاي پي گير خود مي آموزد تا به مقامي شامخ در نواختن ني مي رسد كسايي صدا در آري و سبك نواختن ني را به شيوه استادانه و سنجيده و دلنشين اعتلاء بخشيد كه مكمل مكتب اصيل نايب اسداله مي باشد . او از محضر استاد بزرگ موسيقي ايران ، ابوالحسن خان صبا استفاده سرشار برد . استاد حسن كسايي به جز ني ، سه تار ، سنتور و فلوت نيز مي نوازد، ولي ساز اختصاصي او ني مي باشد . وي يكي از هنرمنداني بود كه دائما با برنامه گلهاي راديو و تكنوازان سال ها همكاري داشت و نواي ني وي ، شور و حال مخصوصي به برنامه هاي گلها مي داد . استاد كسايي شاگردان زيادي به جامعه هنري كشور ، تحويل داده و در اوج شكوفايي گوشه گيري اختيار كرد و هم اكنون در زاويه استغنا به سر مي برد و مي گويد : (( اين بود عاقبت ثمر باغبانيم
منصور نريمان : نوازنده بربت-عود
اسكندر ابراهيمي زنجاني كه بعدها نام مستعار و هنريش نريمان تبديل يافت در مشهد به تاريخ بيستم اسفند ماه 1314 متولد گشت . پدرش كه مردي هنرمند و اهل ذوق بود و خود سه تار و تار و ني را به خوبي مي نواخت از همان دوران طفوليت پسر را زير نظر و تربيت خود گرفته و وي را با رديف ها و گوشه هاي موسيقي ايراني آشنا و نواختن سه تار را به او مي آموزد وي از سن 18 سالگي روي به نواختن عود آورد به طوري كه در سال 1322 كه بيش از هشت بهار از سنش نگذشته بود از طرف اداره انتشارات و راديو مشهد دعوت به همكاري مي شود و اين دعوت را مي پذيرد و حدود 16 سال همكاريش باراديو مشهد ادامه مي يابد و آخرين سمتش در آن اداره مسئول شوراي موسيقي آن استان بود ، سپس به شيراز منتقل و مسئول شوراي موسيقي راديو شيراز مي گردد و پس از 4 سال همكاري با اين راديو به تهران مي آيد و در راديو ايران به عنوان تكنواز عود به همكاري و اجراي برنامه مي كند .
خود نريمان مي گويد : (( در عود استادي نداشتم ،فقط از راه گوش به راديو هاي كشورهاي همسايه استفاده بردم و به محمد عبدالوهاب خواننده و نوازنده بزرگ مصري به راديو قاهره نامه نوشتم و درباره كوك و بعضي مسائل اين ساز از وي سئولاتي كردم و مسائلي را مطرح نمودم ؛ پس از چندي عبدالوهاب در جواب نامه من نوشت كه كوك عود هماني است كه خود شما انجام داده ايد و خلاصه كل نظريات مرا تائيد كرد )).
نواختن عود نريمان در كشورهاي همسايه طرفداران فراوان دارد به طوريكه چندي قبل منير بشير ، يكي از نوازندگان بزرگ عود موسيقي عرب است براي ديدن نريمان به ايران آمد و درباره اين ساز ايراني گفت و شنودي بين آنها مي شود و طرز نواختن صحيح آن را با هم در ميان مي گذارند . منصور نريمان همكاري خود را در برنامه گلها همراه با خوانندگاني چون : محمودي خوانساري ، اكبرگلپايگاني ، حسين قوامي ، محمد رضا شجريان ، ايرج ، نادر گلچين و غيره شروع و در تلويزيون در برنامه جالبي به نام (( بشنو از ني )) كه به سرپرستي و تهيه كنندگي دوست اديب و فاضلم ، بهمن بوستان با همكاري آقايان : اصغر بهاري ، مجيد نجاحي ، رضا شفيعيان ، عباس زندي ، محمد موسوي ، امير ناصر افتتاح و فرهمند بافي اجرا مي نمود و هفته يي يكبار به مدت يك ربع همراه با ضرب جهانگير ملك در تلويزيون برنامه اجرا مي كرد و در تكنوازي راديو ، همراه با آقايان علي بهاري ، مهندس همايون خرم ، اسداله ملك ، حبيب اله بديعي ، پرويز ياحقي ، كامران داروغه ، منصور صارمي ، جواد معروفي ، مجيد نجاحي ، سياوش زندگاني ، رضاورزنده ، محمد موسوي ، عماد رام ، جهانگير ملك و امير ناصر افتتاح شركت داشته و در برنامه سنگين و خوبي كه در فرستنده F.M) ) به رهبري مهندس همايون خرم اجرا مي شد تكنواز عود آن برنامه بود .
منصور نريمان علاقه فراواني به عود كه در واقع همان بربط است و از ايران به ساير كشور هاي جهان به خصوص ممالك عرب رفته و يك ساز ايراني است دارد و كوشش فراوان نمود تا از اين ساز و نواختن آن را احياء كند و آن را به صورت تكنوازي در آورد و شاگردان خوبي در اين راه نيز تربيت كرد كه مي توان از آقايان : حسين بهروزي نيا ، محمد فيروزي و ... نام برد . منصور نريمان مي گويد : (( در كلاس اول دبيرستان بودم كه در نواختن دستگاهها و گوشه هاي موسيقي تا اندازه اي آشنايي پيدا كرده بودم ولي از نت بي اطلاع بودم و در مشهد هم در آن زمان كسي نبود كه به من كمك كند و آموختن نت را بياموزد ، لذا نامه هايي به هنرستان عالي موسيقي به استاد خالقي نوشتم و مشكل خود را با ايشان در ميان نهادم و نوشتم كه چون در تهران غريب هستم و كسي را ندارم كه نزد آنان بروم ؛ استاد خالقي كه در آن زمان رئيس هنرستان بودند در جواب نوشتند (( پسرم ، شما هم مانند فرزندان خود من هستيد مي توانيد بياييد در منزل من بمانيد و به فرا گرفتن نت در هنرستان همت گماريد )). ولي پدرم نپذيرفت و من در نامه هايي كه بعدا براي اين استاد بزرگوار فرستادم ، پس از تشكر فراوان از لطفف آن مرد هنرمند و هنر دوست ، خواستار گرديدم كه از طريق مكاتبه نت را به من بياموزد و استاد هم يك قطعه از عكس امضاء شده خود و دو جلد كتاب از دوره اول و دوم تاليف آقايان : موسي معروفي و نصرالله زرين پنجه را كه با رعايت كامل نظريات استاد علينقي وزيري چاپ شده بود برايم فرستادند كه هنوز آن ها را دارم و برايم بسيار عزيز مي باشند و تا عمر دارم مديون اين استاد بي نظير و عاليقدر خواهم بود )) .
منصور نريمان كنسرت هاي فراواني جهت موسسات فرهنگي ، هنري و عام المنفعه اجرا كرده كه بيشتر در بيمارستان ريوي شيراز بوده و بسياري از هزينه هاي متفرقه آن را خودش متقبل مي شده ، وي جهت شناساندن هر چه بيشتر موسيقي اصيل ايران و ساز عود كه يكي از باستاني ترين سازهاي ايراني است ، مسافرت هاي متعددي همراه با آقايان : مهندس همايون خرم ، علي تجويدي ، حبيب اله بديعي ، فرهنگ شريف ، علي اصغر بهاري، محمود خوانساري ، ايرج ، جهانگير ملك به كشور هاي:آلمان انگلستان ، ايتاليا ، تركيه ، ژاپن نموده و آهنگ هاي بسياري ساخت كه اولين آن (( لالا يي)) نام داشت و براي دخترش ساخت كه آخر هر برنامه قصه هاي شب راديو پخش مي گرديد . منصور نريمان سال ها قبل بنا به دعوت آقاي علي رهبري و وزارت فرهنگ و هنر سابق ، در هنرستان عالي موسيقي ملي و دانشكده موسيقي به سمت استاد عود تدريس و همكاريش تا پايان سال 1358 ادامه داشت . وي علاوه بر آشنايي با نواختن تار و سه تار ، از خطي خوش و زيبا و نقاشي و نت نويسي بهره كافي نيز دارد ، وي در سال 1336 با خانمي از بستگان نزديكش كه اهل مشهد بود ازدواج نمود و ثمره ازدواج وي يك پسر و سه دختر مي باشند كه خانم سهيلا ابراهيمي فارغ التحصيل هنرستان عالي موسيقي و دانشكده موسيقي تهران مي باشند و مدت 5 سال در اركستر سازهاي ملي ساز (( قانون )) مي نواخت و خانم سوسن ابراهيمي كه ايشان نيز فارغ التحصيل هنرستان عالي موسيقي بوده و در حال حاضر براي تكميل تحصيلات در آلمان به سر مي برد و خانم سميرا ابراهيمي كه از شاگردان خانم افليا پرتو مي باشد و با پيانو و نحوه نواختن آن آشنايي كامل دارد و ديگر پسري به نام حميد رضا ابراهيمي كه از موسيقي اطلاعي ندارد ولي به آن علاقه يي بسيار دارد .
کلنل علینقی وزیری : نوازنده تار
كلنل وزيري فرزند موسي ،افسر قزاق ، در نهم مهر ماه سال 1265 خورشيدي درتهران چشم به جهان گشود در پانزده سالگي نزد دايي خود حسينعلي خان ، به فرا گرفتن تار پرداخت و به توصيه او ، نواختن ويولون را هم آغاز كرد .و مدتي هم نزد درويش خان به تعليم گرفتن تار مشغول شد و از شاگردان ممتاز آقا حسينقلي و درويش خان گشت
وزيري پس از چندي نزد ياور آقا خان يا ياور آقا خان كه سرپرست موزيك نظام بود مقامات موسيقي و " نت " خواني را ياد گرفت و همين آشنايي با " نت " بود كه او رابراي شناخت موسيقي اروپايي روانه ديار فرنگ كرد و مدت سه سال در پاريس و دو سال در آلمان ، " علم هماهنگي " يا " هارموني " و اصول ديگر موسيقي غرب و خط " نت " را آموخت و با اين نوشته ها و اندوخته هاي گرانبها به وطنش ايران بازگشت و براي روشن كردن چراغ خاموش و از كار افتاده موسيقي ايران ، با عزم و اراده راسخ و همتي مردانه قد علم كرد و نه تنها به موسيقي مرده و از ميان رفته ايران جان داد ، بلكه تا آنجا كه از قدرت يك فرد عادي خارج است آن را پرورش داد و بزرگ كرد و بهمين جهت تمام موسيقيدانان ايران متفق القولند كه استاد علينقي خان وزيري را بايد پدر موسيقي جديد ايراني دانست كه گذشته از حقوق پدري ، " حق حيات " هم به گردن فرزند خود دارد زيرا نه تنها آن را تقريبا از " عدم " به وجود آورده بلكه به روح مرده و از كار افتاده آن نيز نيرو و نشاط تازه يي بخشيده است . استاد وزيري اولين پايه گذار موسيقي جديد ايران بعد از انقلاب مشروطيت بود كه رديفهاي : آقا ميرزا عبدالله و آقا حسينقلي را نوشت و براي اولين بار تعليم صحيح ويولون را به عهده گرفت و به شاگردان آموخت كه نواختن ويولون از كمانچه جدا مي باشد علينقي شاگرداني را تربيت كرد كه هر يك از آنهادر موسيقي ايران از اساتيد فن گشتند كه از ميان آنها مي توان : ابوالحسن صبا ، روح الله خالقي ، موسي معروفي ، جواد معروفي ، حسين ملاح و فروتن راد نام برد
استاد وزيري در ساختن و پرداختن مارش هاي ملي و ميهني زحمات فراواني كشيد و قطعاتي مانند : " خاك ايران " ، " اي وطن " ، " مارش ظفر " را ساخت و بعد از عارف نخستين كسي بود كه موسيقي ايران را از انزوا بيرون آورد و در دسترس عامه بطور علمي قرار داد
زنده ياد كلنل وزيري ، براي شناساندن موسيقي اصيل و سنتي ، كشور چه در داخل ايران و چه در خارج آن فعال و كوشا بود به طوري كه علاوه بر كنسرت هاي متعددي كه در سراسر كشور بر پا مي كرد از هر فرصتي جهت شناسايي موسيقي ملي ايران استفاده مي برد و زماني كه شادروان بديع زاده ، جهت پر كردن صفحه و كارهاي مربوط به موسيقي عازم هندوستان گرديده بود ، طي نامه يي كه در ذيل آمده از وي خواسته كه ببيند به چه وسائلي مي توان در آن كشور موسيقي اصيل ايران را شناساند و كنسرت هايي بر پا كرد ؛ مقدمات آن را وي فراهم آورد
آثار وزيري 1- آثار بي آواز : به سوي تخت ، مارش ظفر ، مارش ايران ، مارش اصفهان ، بند باز ، دخترك ژوليده ، حاضر باش ، ژيمناستيك موزيكال ، دزدي بوسه ، رقص دختر من و تنها اثر سنفنيك موسوم به سنفوني شوم و آخرين اثر ايشان به نام " سنفوني نفت " . 2- موسيقي با آواز : اين بخش تشكيل مي شود از سرودها و ترانه ها مانند : سرودهاي پاينده ايران ، سرود مهر ايران و آهنگهايي كه روي شعر شاعران متقدم نهاده است ، مانند : خريدار تو ، شكايت ني ، نيمشب ، و غيره . 3- اپرت ها ، مانند : اپرت دايي كچل ، اپرت گلرخ ، اپرت شوهر بدگمان و غيره . 4- نمايشنامه ها ، مانند : خانم خوابند و نمايشنامه تشك پر قو
روحش شاد
علي تجويدي: نوازنده ی بزرگ ویلون
علي تجويدي به سال 1298 شمسي در تهران خيابان ري متولد شد و از همان اوان كودكي زير نظر مستقيم پدرش هادي خان تجويدي كه خود هنرمندي بزرگ و از شاگردان ممتاز كمال الملك و اولين استاد مينياتور در ايران بود ، قرار داشت و چون پدر علاوه بر نقاشي و مينياتور با موسيقي هم آشنايي داشت و تار را نزد درويش فرا گرفته بود و آن را شيرين مي نواخت ، كم كم علي را با اين ساز آشنا ساخت و پس از چندي كه وي به مرحله نوجواني رسيد و وارد پيشاهنگي شد نواختن فلوت و (( نت )) موسيقي را نزد آقاي ظهيرالديني آموخت و از شانزده سالگي ويلن را ابتدا نزد آقاي سپهري آموخت و سپس مدت دو سال نزد استاد حسين ياحقي به فرا گرفتن رديف هاي موسيقي ايراني مشغول گرديد.
علي تجويدي پس از چندي به كلاس استاد ابوالحسن خان صبا رفت و مدت هشت سال نزد ايشان به آموختن ويلن و سه تار همت گمارد و بنا به توصيه صبا براي تكميل تكنيك نواختن ويلن و آشنايي با موسيقي غرب ، چند سالي را نزد مليك آبراهيميان و بابگن تامبرازيان رفت چرا كه استاد معتقد بود هنرجو يا دوستدار نوازندگي ويولون ، براي استحكام انگشتان و آرشه ، بايد چند سالي نزد يك معلم اروپايي ، متد گام هاي خارجي و برخي از قطعات ساده موسيقي غربي را بنوازد .
تجويدي پس از آن براي تكميل هنر موسيقي چندين سال به مطالعه در زمينه (( هارموني )) و اركستراسيون نزد هوشنگ استوار پرداخت به طوري كه بسياري از آهنگهايي كه قبلا ساخته بود مانند:آزاده ام ، صبرم عطا كن ، پشيمانم را شخصا براي اركستر بزرگ تنظيم و اجرا نمود .
از آنجايي كه موسيقي ايراني با ادبيات فارسي و فلسفه و عرفان شرق بستگي كامل دارد و رشته تحصيلي او هم در زمينه ادبيات فارسي بود لذا در كنار كار موسيقي ايراني از مطالعه كتب در اين زمينه غفلت نورزيد و ضمن آموزش در خدمت استاد ابوالحسن خان صبا ، در كنار ايشان به تعليم شاگردان پرداخت و در كلاس آزاد موسيقي آن زمان در حقيقت سمت استاديار را به عهده داشت ، پس از فوت آن شادروان نيز در هنرستان عالي موسيقي ملي ، كار تعليم ويولون شاگردان را به عهده داشت . علي تجويدي به حق يكي از بزرگترين آهنگسازان معاصر اين سرزمين است كه شاهكارهاي بيشماري در پهنه هنر موسيقي از خود به يادگار بر جاي نهاده ، ترانه هاي پرآوازه و دلنشين او كه در آرشيو برنامه هاي (( گلها )) ضبط و نگاهداري شده يكي از ميراث هاي گرانبهاي هنر اين مرز و بوم است .
ترانه هايي چون : (( مرا عاشقي شيدا )) ، (( شيرين بر )) ، (( آزاده ام )) ، (( آتش كاروان )) ، (( نه همزباني )) ، (( ديدي كه رسوا شد دلم )) ، (( صبرم عطا كن )) ، (( پشيمانم )) و صدها ترانه پر آوازه و پربار ديگر كه هر يك يادآور خاطره يي از گذشته هاي هنري اين استاد ارجمند است . آثاري كه نمايانگر استعداد شگرف و متعالي او در هنر آهنگسازي است كه ياد آن هيچگاه از خاطر هنردوستان و شيفتگان عالم موسيقي اصيل ايراني بيرون نخواهد شد . آهنگ جالب و جاوداني وي كه در مايه سه گاه با شعر خانم منيره طاها با صداي الهام بخش زنده ياد غلامحسين بنان در گلهاي رنگارنگ شماره 190 به نام (( مرا عاشقي شيدا ، فارغ از دنيا ، تو كردي ؛ مرا عاقبت رسوا ، مست و بي پروا ، تو كردي ، تو كردي )) . اجرا شده يكي ديگر از گنجينه هاي موسيقي ايران است استاد تجويدي در سوگ صبا استادش آهنگي ساخت كه در گلهاي رنگارنگ شماره 173 با صداي خانم مرضيه و شعر معيني كرمانشاهي در سه گاه ساخت و پخش شد كه مضمون آن چنين است :
چه صبايي چه صبايي
صفاي اين گلها بودي
چه صبايي چه صبايي
چراغ بزم ما بودي

تو كه صاحب نظري
ز وفا باخبري
از ياران پا چرا كشيدي باز آ
تجویدی اقدام به نوشتن یکی از دستگاه های موسیقی ایرانی بر اساس بداهه نوازی که خود مبتکر آن بوده کرده است که اثری نفیس و ارزشمند و خدمتی بزرگ به موسیقی ملی و اصیل ایران میباشد.امید است خداوند بزرگ او را در فراهم آوردن این گونه آثار توفیق خدمت عنایت فرماید / زیرا موسیقی نیاز تاریخی انسان از آغاز تا ابدیت نخواهد بود....
استاد علي تجويدي آهنگساز و نوازنده ويولون صبح چهارشنبه در واپسین روزهای سال 1384 خورشیدی پس از چندي كه تحت مراقبتهاي پزشکي در منزل و بيمارستان قرار داشت، درگذشت
علي اصغر بهاري :نوازنده بزرگ کمانچه
علي اصغر بهاري ، به سال 1284 در ناحيه بازار عباس آباد تهران متولدشد . پدرش محمد تقي خان ،( آن زمان هنوز فاميل رسم نبود ) وي را تحت تعليم مستقيم خود قرار داد و به او طرز نواختن كمانچه را آموخت ولي پس از سه سال به وي گفت : از اين به بعد بايد به نواختن كمانچه دايي هايت گوش فرا دهي و طرز نواختن آنها را بياموزي
علي اصغر سه دايي داشت به نامهاي : اكبر ، رضا و حسن كه هر سه از نوازندگان خوب و بنام كمانچه بودند و در اركستر بزرگ بيست و چهار نفري كه آقا ناظم ، پدر مرتضي خان محجوبي ترتيب داده بود شركت مي كردند ساير اعضاي اين اركستر . نوازندگان و خوانندگاني نظير : درويش خان ، حسين خان اسماعيل زاده ، طاهرزاده ، اقبال السلطان و غيره بودند واين نشانگر آنست كه همكاري كردن در يك اركستر با اساتيد موسيقي وقت حتما مهارت و تبحر مي خواست
علي اصغر بهاري، از دايي هاي خود چيزهايي را كه بايد بياموزد آموخت تا اينكه در هجده سالگي همراه با اركستر ابراهيم خان منصوري در كنسرتي كه در يك سالن بر پا شده بود شركت مي كند و از همين جا آوازه شهرت بهاري به گوش موسيقي دانان مي رسد و او را بنام نوازنده خوب و آگاه به نواختن گوشه هايي ايراني مي پذيرند
بهاري پس از چندي در مشهد كلاس موسيقي جهت تعليم مي گشايد و يك سال هم با حبيب سماعي استاد سنتور كار مي كند و شاگرد تعليم مي دهند و بعدا به تهران مي آيد و توسط استاد روح الله خالقي به مدرسه موسيقي جهت تعليم دعوت مي شود و در هنرستان شروع به همكاري مي نمايد
وي با همكاري با مركز حففظ و اشاعه موسيقي ايران ، شاگردان خوبي را تربيت كرد كه هر كدام هم اكنون يكي از بهترين كمانچه كش هاي كشور مي باشند . اصغر بهاري مردي است صادق و خوشرو و بي تكبر و خلاصه استاد و هنرمندي است از هر جهت والامقام و براي آموختن به شاگردان خود از هيچ كوشش و از خود گذشتگي دريغ نمي كند
در سال 1332 به راديو دعوت مي شود و در اركستر هاي مختلف كه استاداني نظير : صبا ، عبادي ، حسين تهراني و غيره شركت داشتند ، همكاري مي كند . علي اصغر بهاري ، مدتي نيز در دانشگاه تهران به تعليم هنر آموزان مي پردازد و اولين هنرمندي است كه در تلويزيون تكنوازي كرد و مدت هشت بار به دعوت دولتهاي فرانسه ، بلژيك و آلمان جهت اشاعه و شناساندن موسيقي ملي و اين ساز اصيل ايراني ، به آن ممالك مسافرت كرد . علي اصغر بهاري ، يكي از اساتيد و بهترين كمانچه كش هاي ادوار موسيقي سنتي و نوين ايران مي باشد
این قسمت بزودی با یاد دیگر بزرگان موسیقی این مرز و بوم رنگ و بوی دیگری خواهد یافت
یادشان گرامی باد

Copyright © 2010, mohammadreza Agharezai. All Rights Reserved.